دستم ز جان بریدن ,پایم به گل کشیدن .... فریاد و غم کشیدن , من روی تو نخواهم
هر روز زنده مردن , سر را ز پوست کندن ..... غم باد و غش نمودن, من بوی تو نخواهم
از آتشم بریدن , دشمن به خنده دیدن ...... آب از جهان ندیدن , از جوی تو نخواهم
هر روزه قهر بودن , شب را به زهر بودن .... بدنام شهر بودن, من خوی تو نخواهم
در کام مار بردن , زهر زمانه خوردن ....... درمان زکس ندیدن , از کوی تو نخواهم
هر باره قهر کردن , منت به دهر کردن ..... کامم چو زهر کردن , یک موی تو نخواهم
بس کن ز هر چه داری , عشقی که پاره خواهی .... نامم به خاک و خواری , ره سوی تو نخواهم
هر روز زنده مردن , سر را ز پوست کندن ..... غم باد و غش نمودن, من بوی تو نخواهم
از آتشم بریدن , دشمن به خنده دیدن ...... آب از جهان ندیدن , از جوی تو نخواهم
هر روزه قهر بودن , شب را به زهر بودن .... بدنام شهر بودن, من خوی تو نخواهم
در کام مار بردن , زهر زمانه خوردن ....... درمان زکس ندیدن , از کوی تو نخواهم
هر باره قهر کردن , منت به دهر کردن ..... کامم چو زهر کردن , یک موی تو نخواهم
بس کن ز هر چه داری , عشقی که پاره خواهی .... نامم به خاک و خواری , ره سوی تو نخواهم