دریاب، این معنای مطلق را ...(منشور عشق )


دریاب، این معنای مطلق را ...(منشور عشق )

زخمی زدی، بر زخمه ی دیرین ! باز این قلم، سوزاند کاغذ را ! این تشنه ات، آبی نمی خواهد پایان بده، رؤیای این حَظْ را...! وقتی جهانی در عطش می سوخت در من، عطش ها گنگ و نامأنوس! آبی و آرام و بلند و سختشاعر:میثم گلواری (سپید)

زخمی زدی، بر زخمه ی دیرین !
باز این قلم، سوزاند کاغذ را !
این تشنه ات، آبی نمی خواهد
پایان بده، رؤیای این حَظْ را ...!

وقتی جهانی در عطش می سوخت
در من، عطش ها گنگ و نامأنوس!
آبی و آرام و بلند و سخت ...!
حجم تنم، همسنگِ اقیانوس ...!

جولانگه موجی نخواهی بود ...
تا در خودت یخ بسته ایی، آرام !
مرغِ هوس باز از پی دانه ...
سهم است،مرگ وُ دانه ایی در دام !

*****

دنیای من ... شب بود و آرامش
فارغ، ز استبداد هر خورشید ...!
در بیکرانی، دور و رؤیایی ...
هر گوشه ایی، مهتاب می بارید!

منشورِ عشقم، تا به نامت خورد ...
کلِّ جهانم را، تو دزدیدی ...!
ای فاتحِ منظومِ خورشیدی ...!
دیروز خود را، کاش می دیدی!؟

یک ذره از این کهکشان بودی ...
گرد و غباری، در عدم مانده ...!
در حسرتِ یک جرعه آب، اما
در هیچِ پر از هیچ، وامانده ...!

مقصود این حسرت، نگاهم بود
من ... ناخدای این جهان بودم
از بیکران ... تا بیکران، آبی ...
آبی تر از، هر آسمان بودم ...!

منظورِ این منظومه، من بودم ...
در چشم تو، دُرّ ثمین، بودم !
صد ماه تابان، در مدارم بود !
سقف جهان را،من زمین بودم ...!

*****

تووو... از تبارِ آسمان، بووودی !
گم کرده ایی، اما زمینت را ...
پیغمبری ... کز جهل، واماندی !
گم کرده ایی، روح الامینت را ...

بانو...«سپهری»، کهکشانی،خوب ...
سرگشته اما، در پیِ ناسوت !
تو ... آسمانی، گنگ و بی معنا ...!
من هم زمینی، غرقِ در لاهوت ...

فرقی ندارد، آسمان باشی ...!
وقتی زمینی نیست، حتی دور
خورشید هم، معنا شود وقتی ...
روشن کند، حتی ... کویری کور !

*****

در بیش و کم ها، سخت درگیری
برفِ زمینت را، نمی بینی ...!
از حسرتِ گلهای یخ بسته ...
با گرمی ات، سهمی نمی چینی !

بگشای، آن پلکِ ملال انگیز ...
خورشید چشمت را، هویدا کن !
اینک، جهانی غرقِ تاریکیست !!!
گم کرده ها را، باز پیدا کن ...

آن خنجرانِ مونسِ خورشید ...!
از جانِ این عاشق، چه می خواهند؟!
بِشْکاف این، ابر و سیاهی را ...
پاهای تو، رو سویِ بی راهند ...!

دریاب ...این معنای مطلق را ...
دنیا، اسیرِ «بود»و«نابود» است!
ما و من و تو ... سهمِ نابودی ...!
«عشق»آن ضمیر تا ابد،«بود» است!
............... « عشق » ................
............آن ضمیر تا ابد ............
................ « بود » .................
.................. است ...................

پ.ن :
از این زمین غرق در آشوب ...!
تا آسمان آبی و آرام ...
با عشق و ایمان، می شود پل زد ...

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید
منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


قیمت طلا، قیمت دلار، قیمت سکه و قیمت ارز 1403/02/06