من ز شوقت سال ها ای پری
می رساندم شب را به روز
در واقعیات خیالم می دیدم تورا
هر لحظه دوست می داشتم تورا
چهار سالی گذشت و آمدی
جانم به قربانت،به وقتش آمدی
سرمست و خوشحال که این بار می مانی
به خاطر لحظه لحظهٔ انتظار می مانی
ندانستم هنوزم همانی یه کم بی وفاتر
ندانستی هنوزم همانم یه کم مبتلاتر
چه بد عهدی،چه بد عهد
چه بد رفتاری،چه بد رفتار
عاشق که نباشی همین است
عاشق،کشتنت هم همین است
رفتی و شعرهای ناتمام ادامه دارند
رفتی و زندگیِ پر درد ادامه دارد
می رساندم شب را به روز
در واقعیات خیالم می دیدم تورا
هر لحظه دوست می داشتم تورا
چهار سالی گذشت و آمدی
جانم به قربانت،به وقتش آمدی
سرمست و خوشحال که این بار می مانی
به خاطر لحظه لحظهٔ انتظار می مانی
ندانستم هنوزم همانی یه کم بی وفاتر
ندانستی هنوزم همانم یه کم مبتلاتر
چه بد عهدی،چه بد عهد
چه بد رفتاری،چه بد رفتار
عاشق که نباشی همین است
عاشق،کشتنت هم همین است
رفتی و شعرهای ناتمام ادامه دارند
رفتی و زندگیِ پر درد ادامه دارد