از سنگ فرش های بام نشین
از پنجره ی بسته و مگس های مبتکر
از جشنواره ی جیب های خالی
از استخوان چرب برای رضای سگ
از تنگی نفس نشان لیاقت جنگ
از سزای پوشش تک رنگ گشاد سال های تنگ
از نگاه ملتمسانه ی ساعت به سحرگاه پر امید مرگ
از کدام بگذرم؟
جز این لباس سفید تن
چیزی برای خنداندن ات ندارم
وندا!
تیمارستان
جائی ست برای باور نکردن من
برای متهم کردن من
از پنجره ی بسته و مگس های مبتکر
از جشنواره ی جیب های خالی
از استخوان چرب برای رضای سگ
از تنگی نفس نشان لیاقت جنگ
از سزای پوشش تک رنگ گشاد سال های تنگ
از نگاه ملتمسانه ی ساعت به سحرگاه پر امید مرگ
از کدام بگذرم؟
جز این لباس سفید تن
چیزی برای خنداندن ات ندارم
وندا!
تیمارستان
جائی ست برای باور نکردن من
برای متهم کردن من