راه‌های ثبات قدم در ترک گناه/چگونه محبت خدا را جایگزین حبّ دنیا کنیم؟


راه‌های ثبات قدم در ترک گناه/چگونه محبت خدا را جایگزین حبّ دنیا کنیم؟

یک استاد اخلاق با اشاره به راه‌‌های ثبات‌قدم در ترک گناه، گفت: ریشه گناه، حبّ نفس و حبّ دنیا است، وقتی که محبت خدا آمد دیگر حب دنیا و انشعابات آن جایی در زندگی انسان ندارند. چند راه وجود دارد که انسان زمینه‌های محبت خدا را در وجودش ایجاد کند.

به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان: برای بسیاری از انسان ها پیش آمده است که در ترک عادات نادرست خود به موفقیت دست نیافته اند، گاهی سهوا دچار کار اشتباهی شده اند و گاهی گناهی مرتکب شده اند که می خواهند آن را ترک کنند اما نمی توانند یا اگر بتوانند این دوری فقط چند روز عُمر دارد برای همین یافتن راهی که بتوان در ترک گناه ثابت قدم ماند، ضرورت دارد.

حجت الاسلام «مسعود عالی»، استاد اخلاق، طی سخنانی به این پرسش پاسخ داده است که «چگونه در توبه و ترک گناه ثابت قدم باشیم؟». در ادامه مباحث این استاد حوزه تقدیم حضورتان می شود:

حجت الاسلام «مسعود عالی» طی سخنانی در پاسخ به این پرسش که چرا وقتی گناهی ترک می شود، عمر این دوری از گناه کم است و دوباره انسان به ان مباردت می کند، به بیان خاطره ای پرداخت و اظهار کرد: شخصی می گفت: مهمان داشتم و قرار شد فرزند مهمان با پسرم کشتی بگیرند، پسر من زورش می رسید اما به او گفتم زمین بخور و تواضع کن، او مهمان است، پسرم زمین خورد اما نگاه کردم و دیدم پسرم بسیار برافروخته است، دفعه دوم پسرم آنچنان بلندش کرد که حتی جبران آن دفعه اول هم شد.

این استاد اخلاق ادامه داد: این خاطره است اما نکته زیبایی دارد، وقتی تواضع در کسی ریشه دار نیست، این چنین می شود. در مثالی که گفتم چون پدر به فرزند گفت: تواضع داشته باشد، این صفت در فرزندش دوام نداشت. بسیار پیش می آید که گناه یا عادت زشتی را ترک کنیم، یا اصلا عمل خوبی انجام دهیم اما چون هنوز ریشه خوبی ها در درون ما شکل نگرفته است، به جایی نمی رسیم، ممکن است که به دلیل یک مجلس یا فیلم و کتابِ جذاب، جوگیر شویم و چند روز ترک گناه داشته باشیم، اما چون ریشه محکمی در وجودمان نیست، پایدار نمی ماند.

حجت الاسلام عالی تاکید کرد: ریشه گناه، حب نفس و حب دنیا است، اهل معرفت می گویند برای ترک گناه و آلودگی ریشه محکم تری برای خودت درست کن و دو مولفه یادشده را از زندگی ات حذف و حب خدا را جایگزین آن کن. وقتی آن محبت بیاید خود به خود آلودگی ها کنار می روند، مولوی در دیوان شمس داستانی را نقل می کند که در واقع داستان خودش و شمس است، می دانیم که مولوی اصلا اهل شعر نبود و در قونیه فقط تدریس می کرد و شخصیتی بود که مریدان دورش را فرا گرفته بودند و دستانش را می بوسیدند، خودش بعد از ملاقات با شمس می گوید: «مرده بُدَم زنده شدم. دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم».

وی در ادامه بیان کرد: مولانا از افسردگی خارج شد و آنچنان که خودش می سراید وضع و حالش چنین شد: «دیده سیر است مرا جان دلیر است مرا/زهره شیر است مرا زهره تابنده شدم»، به این معنا که غذای اصلی روح را به دست آورد، وقتی انسان غذای اصلی گیرش بیاید دیگر سراغ غذاهای کاذب نمی رود، وقتی که محبت خدا آمد دیگر حب دنیا و انشعابات آن جایی در زندگی انسان ندارند. اما این پرسش پیش می آید که مگر به حرف است که می شود به این جایگاه رسید؟

این استاد اخلاق ادامه داد: چند راه وجود دارد که انسان زمینه های محبت خدا در وجودش را ایجاد کند، باید محبتی بالاتر از لذت از گناهان را در وجودمان ایجاد کنیم، زمینه هایی برای ایجاد این محبت و انس خدا وجود دارد که باید تلاش کنیم در وجودمان شکل گرفته و تقویت شود، یکی از چیزهایی که می تواند در رسیدن به این هدف به انسان کمک کند، شنیدن موعظه است، حداقل هفته ای یک مرتبه موعظه بشنوید، حتی اگر جایی نیست و یا شخصی نیست، اکنون و در این زمانه سخنرانی ها به صورت ضبط شده وجود دارد، در سایت ها و سی دی ها دسترسی هست، موعظه افرادی که خود صاحب نفس هستند. هر کسی در هر موقعیتی به موعظه نیاز دارد. روزی امیرالمومنین علی(ع) به فردی فرمود: مرا موعظه کن! آن شخص جواب داد: شما همه چیز را می دانید من چه موعظه کنم؟ فرمود: خیر! در شنیدن اثری هست که در دانستن نیست، انسان باید بشنود.

وی در ادامه ابراز کرد: گاهی انسان یک جمله می شنود و مسیر زندگی اش تغییر می کند، در داروخانه یک دارو هست که درد ما را درمان می کند نه همه داروها، گاهی در یک ساعت موعظه یک جمله است که برای من است و زندگی مرا تغییر می دهد. مرحوم آیت الله «جهانگیرخان قشقایی» که استاد بسیاری از مراجع بود، تا چهل سالگی چندان اهل دیانت و مسایل دینی نبود. یکبار تار او خراب می شود و به اصفهان می ورد، خودشان در اطراف اصفهان زندگی می کردند. از پیرمردی سوال می کند مغازه تعمیر ساز تار کجاست؟ آن پیرمرد می گوید: جوان! همان طور که تار انسان خراب می شود آدم هم خراب می شود و احتیاج به تعمیر دارد. سوال کرد: آدم را کجا تعمیر می کنند؟ پیرمرد به مدرسه ای که در آن نزدیکی بود اشاره کرد و گفت برو آنجا و مرحوم جهانگیر خان قشقایی به سمت آن مدرسه رفت و مسیر زندگی اش تغییر یافته و از بزرگان و اعاظم عرفانی و فلسفی ما شد و کسانی چون آیت الله جمال الدین گلپایگانی، آیت الله بروجردی، آیت الله قوچانی و .. از شاگردان آن مرحوم هستند.

وی در پایان خاطرنشان کرد: باید شنید و بعد از آن از مرگ یاد کرد که یاد مرگ بسیار موثر است. مساله دیگر نیز خواندن و شنیدن قرآن بسیار در سیر زندگی انسان تاثیرگذار است.

علاقه مندان جهت شنیدن این سخنرانی می توانند به لینک زیر مراجعه کنند.

پایان پیام/248

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه دینی و مذهبی

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


انواع فونت و متن بسم الله الرحمن الرحیم برای بیو اینستا