خانه


خانه

تکه های خانه را بهم می دوزم این درزها حرفهای زیادی را بیرون ریخته اند شاید پنجره ای به بیرون بدوزم یا تراسی روبه ماه نمی دانم حرفهای قدیمی مان کجا ریخته اند غیبت هایم با دخترعمو شیطنتهایم باشاعر:فیروزه محمدی

تکه های خانه را بهم می دوزم
این درزها حرفهای زیادی را بیرون ریخته اند
شاید پنجره ای به بیرون بدوزم
یا تراسی روبه ماه
نمی دانم حرفهای قدیمی مان کجا ریخته اند
غیبت هایم با دخترعمو
شیطنتهایم با دختر عمه
باز هم تکه های خانه را بهم می دوزم
آشپزخانه !تمام خاطرات روغن گرفته
نه میشود شست نه میشود فراموش کرد
تکه ای بزرگ وصله ی پذیرایی میکنم
آنجا خیلی ها بودند آمدند ورفتند
می خواهم بدانی
هیچ کس آنجا قلبش را برای من جا نگذاشت
من تکه های این خانه را با دستهای مادر بزرگم می دوزم
دستهایش روی سوزن کودکیهایم گیر کرده
آنجا که هندوانه را با هم تقسیم میکرد یم
ومن چشم براه جاده ای بودم
که خانه مان هرروز از آنجا می گذشت.


حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


تالاب‌ های چهارمحال‌ و بختیاری از جاذبه های گردشگری در نوروز + عکس