پر شور تر از خاطره ی عشق ندیدیم
در خلوتمان،آه چه بسیار کشیدیم
گفتیم فراموش شود خاطره هامان
غافل که از این خاطره امروز خمیدیم
بگذار بدانند که در شهر خموشان
از پلک زدن قصه ی خود باز شنیدیم
نفرین کبوتر به هر آن دام که سد شد
هر گاه که ما بی پر و بی بال پریدیم
گفتند به پایان نرسد مانده در آغاز
عمریست که ما در پی این گفته دویدیم
یک روز به آسایی خود می رسد این دل
هر چند به فرجام جهان ما نرسیدیم
فاطمه محمدیان
در خلوتمان،آه چه بسیار کشیدیم
گفتیم فراموش شود خاطره هامان
غافل که از این خاطره امروز خمیدیم
بگذار بدانند که در شهر خموشان
از پلک زدن قصه ی خود باز شنیدیم
نفرین کبوتر به هر آن دام که سد شد
هر گاه که ما بی پر و بی بال پریدیم
گفتند به پایان نرسد مانده در آغاز
عمریست که ما در پی این گفته دویدیم
یک روز به آسایی خود می رسد این دل
هر چند به فرجام جهان ما نرسیدیم
فاطمه محمدیان