حضرت سلطان حق!


حضرت سلطان حق!

هستی من!حضرت سلطان حق! آمده ام،خسته به دامان حق با دل پرسوز و گناه آمدم من به امید در شاه آمدم در ره درگاه تو جا مانده ام از در معبود،جدا مانده ام در قفسی تب زده،زندانی ام مرغ اسیر شب طوفانیشاعر:علی اصغر رضایی مقدم

هستی من!حضرت سلطان حق!
آمده ام،خسته به دامان حق
با دل پرسوز و گناه آمدم
من به امید در شاه آمدم
در ره درگاه تو جا مانده ام
از در معبود،جدا مانده ام
در قفسی تب زده،زندانی ام
مرغ اسیر شب طوفانی ام
شب زدگان،خار و خسم کرده اند
مرغ اسیر قفسم کرده اند
بال و پر شوق مرا بسته اند
راه مرا تا به خدا بسته اند
صد گره کور،به کارم زدند
خرمن آتش،به قرارم زدند
حال،به مهمانی شاه آمدم
بر در سلطان،به پناه آمدم
تشنه دریای پناه توام
خسته و وامانده راه توام
خسته و افتاده گمراه تو
میطلبد راه،به درگاه تو
مرغ اسیر قفسی سرکشم
دلشده ی حال و هوایی خوشم
در قفس تب زدگان حرم
تب زده بال و پری دیگرم
بال و پری بخش،که پر وا کنم
اوج تو را دلشده،نجوا کنم
تشنه دریای پناه توام
خسته و وامانده راه توام
حضرت حق!اذن ورودم بده
اذن،به درگاه سجودم بده
در حرمت،راه ده این مانده را
راه ده این از همه جا رانده را
راه ده خاک در این خانه را
راه ده این خرمن پروانه را


حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


جوک،متن و اس ام اس بی ادبی و زناشویی شب جمعه (18+)