چه بگویم که تو از حال دلم بی خبری
تو که نادیده گرفتی و مرا می گذری
شرط انصاف نباشد که بسوزم ز فراق
تو به خواب خوش و شیرین خودت سر ببری
به خدا عالم و آدم همگی با خبر اند
که دلم در گرو توست و زاین دربدری
خم گیسوی تو ماوای دلم گشته بیا
بس کن این شیوه عاشق کشی و سر به سری
صنما با دل حارس تو مدارا ز درا
غم هجری کشیده است الهی نبری
محمدصادق حارس یوسفزی
تو که نادیده گرفتی و مرا می گذری
شرط انصاف نباشد که بسوزم ز فراق
تو به خواب خوش و شیرین خودت سر ببری
به خدا عالم و آدم همگی با خبر اند
که دلم در گرو توست و زاین دربدری
خم گیسوی تو ماوای دلم گشته بیا
بس کن این شیوه عاشق کشی و سر به سری
صنما با دل حارس تو مدارا ز درا
غم هجری کشیده است الهی نبری
محمدصادق حارس یوسفزی