این تن برای خنجرت ای دوست بی تاب است
دانم که تیغ خنجرت از زهر سیراب است
کام مرا تر کرد ای جانم به قربانش
معشوقه عاشق کشم در بند آداب است
آرامشت، آرامشی ماقبل طوفان بود
من سرنوشتم لاجرم در قعر گرداب است
همسایه معشوق بودن دردسر دارد
فرجام سنگ بر کنار رود پرتاب است
خنجر زد و زخم مرا گریان تماشا کرد
پایان تلخ عشق من مانند سهراب است
دانم که تیغ خنجرت از زهر سیراب است
کام مرا تر کرد ای جانم به قربانش
معشوقه عاشق کشم در بند آداب است
آرامشت، آرامشی ماقبل طوفان بود
من سرنوشتم لاجرم در قعر گرداب است
همسایه معشوق بودن دردسر دارد
فرجام سنگ بر کنار رود پرتاب است
خنجر زد و زخم مرا گریان تماشا کرد
پایان تلخ عشق من مانند سهراب است