گریه لیلی


گریه لیلی

نگرانم به گذار بی صدای این ابر که مبادا دل پر بارانش عقده بر سینه دریا ریزد و تن تشنه و بی تاب کویر دم آن خنجر بی رحم زمان خشک می میرد نگرانم به صدای بلبل که قفس تذکره باغش نیست و نیاموخته بودشاعر:علی روحبخش مبصری

نگرانم به گذار بی صدای این ابر
که مبادا دل پر بارانش
عقده بر سینه دریا ریزد
و تن تشنه و بی تاب کویر
دم آن خنجر بی رحم زمان
خشک می میرد
نگرانم به صدای بلبل
که قفس تذکره باغش نیست
و نیاموخته بود بالها را
که به وقت
عقده ی دل باز کنید
من خدا را به میان آرم که
ندهید آزارش
«تا سرا پرده گل»راهی نیست
بگذارید به معشوق خودش جان بدهد
نگرانم اینک
مکناد بار خدایا
که قفس جان گیرد
نگرانم ز تب آب روان
که به گاه رفتن
هوس دیدن دریا دارد
زین جهت
هیچ نپرسد ز درختان کهن :
ز چه رو ریشه ی خود را گرو خاک برید ؟
نگرانم خدایا
که پس سد قدر
به شمارش افتد
حاصل شوق و شعور
غلظت شیره شور
نگرانم ز زمین
که ز اشک باره باد صبا جان گیرد
وانگه از فرط نشاط
رو به وندا گویند :
بنگر اینیم ما
نگرانم اینک
مکناد بار خدایا
که زلال ناید باز
نگرانم ز همان شبنم صبح
که اصیل و ناب است
و نوید شادی
دل او از دل پر روزن شب
آگاه است
و عجیب می داند
که نماند به خرابات عدم چند گهی
نگرانم اینک
مکناد بار خدایا
که به رنج آمده از پاکی و آلوده کند خویشتن اش
ای صبا
گوش فرا ده اینک
برسان حرف مرا تا دل او
و بگویش ای نور
در خراب آباد آلوده ما نیست طلوع
و نشانی ز رخ زیبا نیست
و نباشد سودی
در چنین بودنمان
و بدان این را که
ای سپنت آیین من
آنچه از خود بنگاری گات است
نگرانم ز غزل های روان
که به جان می کوشند
دم بغض کرده ی این آتش را
اندکی با نفس خویش همراه سازند
ترسم ای مام ز روزی
که غزل در بر هجران افتد

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


عکس | قابی دیدنی از بازیگر زن پُرحاشیه در حرم امام رضا(ع)