من از چشمان آهویِ پر از نیرنگ بیزارم
از آن گرگی که میپوشد لباس جنگ بیزارم
نه زهدی دارد این زاهد نه پیدا میشود عابد
از آن مسجد که دارد گنبد خوشرنگ بیزارم
هم از خاطی هم از قاطی هم از پست و کلک ذاتی
هم از بیکار هم از ولگرد هم از الدنگ بیزارم
بساط منقل و وافور و سنجاق پهن و نرم و گرم
نکش معتاد نکش از اعتیاد و بنگ بیزارم
تو آیا رشوه خوار هستی و یا خدمتگزار ما ؟؟
بگو ، اقرار کن سروان و از سرهنگ بیزارم
بریزد آب کوزه بر زمین و بر نمیگردد
از آنکه آبرو میریزد و از ننگ بیزارم
ادب فرهنگ میسازد شعور میآفریند شعر
ندارد گر کسی شخصیّت و فرهنگ بیزارم
خاطی
یزدان_ماماهانی
نگارش۱۳۹۷/۳/۱۲
از آن گرگی که میپوشد لباس جنگ بیزارم
نه زهدی دارد این زاهد نه پیدا میشود عابد
از آن مسجد که دارد گنبد خوشرنگ بیزارم
هم از خاطی هم از قاطی هم از پست و کلک ذاتی
هم از بیکار هم از ولگرد هم از الدنگ بیزارم
بساط منقل و وافور و سنجاق پهن و نرم و گرم
نکش معتاد نکش از اعتیاد و بنگ بیزارم
تو آیا رشوه خوار هستی و یا خدمتگزار ما ؟؟
بگو ، اقرار کن سروان و از سرهنگ بیزارم
بریزد آب کوزه بر زمین و بر نمیگردد
از آنکه آبرو میریزد و از ننگ بیزارم
ادب فرهنگ میسازد شعور میآفریند شعر
ندارد گر کسی شخصیّت و فرهنگ بیزارم
خاطی
یزدان_ماماهانی
نگارش۱۳۹۷/۳/۱۲