خاطی


خاطی

من از چشمان آهویِ پر از نیرنگ بیزارم از آن گرگی که میپوشد لباس جنگ بیزارم نه زهدی دارد این زاهد نه پیدا میشود عابد از آن مسجد که دارد گنبد خوشرنگ بیزارم هم از خاطی هم از قاطی هم از پست و کلکشاعر:یزدان ماماهانی

من از چشمان آهویِ پر از نیرنگ بیزارم
از آن گرگی که میپوشد لباس جنگ بیزارم

نه زهدی دارد این زاهد نه پیدا میشود عابد
از آن مسجد که دارد گنبد خوشرنگ بیزارم

هم از خاطی هم از قاطی هم از پست و کلک ذاتی
هم از بیکار هم از ولگرد هم از الدنگ بیزارم

بساط منقل و وافور و سنجاق پهن و نرم و گرم
نکش معتاد نکش از اعتیاد و بنگ بیزارم

تو آیا رشوه خوار هستی و یا خدمتگزار ما ؟؟
بگو ، اقرار کن سروان و از سرهنگ بیزارم

بریزد آب کوزه بر زمین و بر نمی‌گردد
از آنکه آبرو میریزد و از ننگ بیزارم

ادب فرهنگ میسازد شعور می‌آفریند شعر
ندارد گر کسی شخصیّت و فرهنگ بیزارم

خاطی
یزدان_ماماهانی
نگارش۱۳۹۷/۳/۱۲

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


جدیدترین عکس های 00:00 عاشقی با متن های رمانتیک