گناه


گناه

مرا از گناهی نترسان که روزی خودت دست من را به آن بند کردی تو بودی که گفتی گناهی ندارد مرا مکر کردی و خرسند کردی منِ ساده ترسیده بودم ولی تو سخن از شکوه خداوند کردی نگفتی خدا مهربان و بزرگشاعر:علی اسماعیلی علیائی

مرا از گناهی نترسان که روزی
خودت دست من را به آن بند کردی

تو بودی که گفتی گناهی ندارد
مرا مکر کردی و خرسند کردی

منِ ساده ترسیده بودم ولی تو
سخن از شکوه خداوند کردی

نگفتی خدا مهربان و بزرگ است؟
تو با من چه با مکر و ترفند کردی!

ولی تا خرت رد شد از پل، تو رفتی
عذاب مرا ضرب در چند کردی

تو رفتی و دست مرا در گناهی
که بنیاد من را برافکند کردی

گمان کرده ای پاک و بی اشتباهی؟
خودت را به سجاده پیوند کردی؟

تقاص گناه مرا پس دهی؛ چون
تو بودی که من را در این بند کردی

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


شگفتانه جذاب برای روزبه چشمی