بندۀ خدا، برده طاغوت


بندۀ خدا، برده طاغوت

تهران- ایرنا- قرآنی که بدترین جنبندگان را کران و لالانی می‌داند که نمی‌اندیشند چگونه می‌تواند پشتیبان و مؤید الگوی ارباب و برده باشد؟ برده مگر حق و آزادی دارد که مختارانه دعوتش کنند که چشم بگشاید، بشنود و بیاندیشد، آن وقت دل و عقل ببازد؟

وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَی اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلَالَةُ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ ﴿نحل/36﴾

1. دو پیام بنیادین پیامبرانه
پیامبران برانگیخته شده اند تا دو مفهوم را متذکرانه بگویند؛ دو پاره پیام که در عین سادگی و بداهت در میدان عمل بسیار دیریاب و دوردست است. اینکه «عبد خدا باش» و «از عبدی برای طاغوت بودن اجتناب کن». گیر و گرفت عمده مخاطبان رسول، انکار وجود خدا نبود. آنها «خداشناس» بودند، اما «خداپرست» نبودند. موحدی آلوده بودند، نه موحدی پاک. ( وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُونَ (یوسف/106)». مقام تذکرشان (پیامبران) مقام یادآوری بود، نه تعلیمی تازه. مقام تلنگرشان مقام تحقیق بود، نه تقلید و لقلقه. مقام رسولی شان مقام پیرایه زدایی و هرس کاری بود، نه کاشت نهالی نو.
بسیاری شان می دانستند و باور داشتند خدای خالقی هست، « وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ (عنکبوت/61)». اما در کنار این باور به خدای خالق، کثیری شاخ و برگ اضافی را هم خداوار رو می آوردند و نماز می بردند. خداوار روی آوردن و نماز بردن یعنی چه؟ یعنی مجموعه رفتارها و عرضه ها و روی کردن هایی که در یک منش مومنانه فقط شایسته خداست. یعنی دقیقا «عبد الله» بودن. به محض آنکه این خداوار روی آوردن ها در عرض خدا معطوف به غیر خدا شد، تذکر و یاد پیامبرانه «ان اعبدوالله» لازم می آید. زیرا مجنونی تنها با روکردن به لیلی معنادار است. به محض آنکه مجنونیت، اقبالی عام شد و همه را در برگرفت، نه لیلی یگانه معشوق خواهد ماند و نه مجنون، عاشقی یکدل.

2. عابد؛ سازنده راه
«عبد» اظهار است. خضوع است. شکستن است. عبادتگری است. پرستیدن است. اطاعت و فرمانبری است. «اصلُ العبودیه، الخضوع و الذُل ...و العبادة الطاعة» (کتاب الصحاح، جلد 2، ص 503) قید «الله» که به آن اضافه شود، بر ابتدای ترکیب، قید ناگفت «تنها او» همراه می شود. برای تنها او می شود و باید پرستش برد و عابد شد. برای تنها او می شود و باید فرمان برد و طاعی شد. برای تنها او می شود و باید خضوع و کرنش کرد و شکست.
همچنین در عربی معاصر راهی که سنگفرش و مسطح شده و با رفتن هموار و باز و گشوده شده را «طریقٌ مُعَبَّد» و «تعبیدُ الطرق» را نیز احداث جاده گویند. این ترکیبات و مشتقات برخواسته از معنایی مرکزی است. معنایی که بیانگر تسطیح و هموارسازی یک مسیر است. از این منظر بنده گویی با عبدیت، با عبادت، با رفتن به سوی او، گام خدا را به سوی خویش هموار می کند. مزاحمت ها را، فراز و فرودها را، خار و سنگ و تیغ ها را محو و کنار می زند و برای حُسنِ تشریف و مسافرت خود و خدا، مسیری کوبیده و هموار می گشاید. مسیری که رساناست و ارتباط را ممکن می کند. عابد کوبنده و سازندۀ راهی است که ارتباط شخصی و خصوصی بنده و خدا مسافر آن است.

3. شکستن عاشقانه عابد؛ خرد شدن نیست
برخی اگزیستانسیالیست های الحادی اشتباه می کردند و می کنند که معتقدند شکستن در پیشگاه خدا، معادل خرد شدن انسانیت انسان است. نخست آنکه آدم ابوالبشر، از حیث تهذیب اخلاقی لازمست جایی بشکند. لازمست یکجا باشد که غرور و تفرعن اش بخوابد و گرنه طبع بی سیر و خوی تجاوزگر و مستکبر او به کجاها که نمی کشد. انسان در جایی نیازمند این تمرین و مشق است که بداند خدا نیست و محتاج و ضعیف است. این شکستن مترادف خرد شدن شخصیت نیست، بلکه نردبانی است که با حذف موانع رسیدن به بام شکفتگی اخلاق را تسهیل می کند. هم نیز اینکه شکستن در پیشگاه خدا، ممزوج عشق و وجد و گشودگی بی همتاییست که آدمی پس از آن تازه می شکفد. تازه خود را کشف می کند و می یابد. هم نیزتر، به تجربه و گواه تاریخ آدمیانی که از شکستن در پیشگاه خدا استکبار ورزیده اند، نه آنکه شکستن را به کل کنار گذاشته باشند. بلکه هزار جای دیگر شکسته اند و تنها از این شکستن خاص سرتافته اند. خیلی از آنان شکستن را بسیاری جای دیگر پیش پای خوکان و نالایقان غاصب و زورگو اسراف کرده اند و به خواری و ذلت در اشکال پیدا و پنهانش آلوده شده اند. در حالیکه عبداللهِ حقیقی، یکجا عاشقانه و آزاد در خلوت شکسته است و عوضش هزارجا سربلند و عزیز در جلوت، به جز او قامت خم نکرده و به خواری و تفرعن آری نگفته است.

موحد اگر زر بریزی برش
و یا تاج هندی نهی بر سرش
هراس و امیدش نه باشد به کس
بر این است بنیاد توحید و بس (سعدی)

4. بنده، برده نیست
واژه «عبد» برگرفته از گفتمان فرهنگی عصر نزول است. عصری که هنوز زمینه های نفی برده داری فراهم نشده و اعلام حرمت قاطع این پدیده غیراخلاقی از نظر اجتماعی ممکن نیست. به قول استاد مطهری برده داری ای که به اسلام تحمیل شده است. در این فضا بنده و برده یکی است و الگوی جاری فهم الهی انسان، الگوی ارباب و برده است. بنده نسبت به ارباب مقهور و مکلف و بی حق است و اربابیت ارباب به هیچ بند و ضابطه ای مقید نیست. با ارباب نمی توان عشق ورزید. به محض ظهور عشق ارباب و بردگی تلطیف و منقضی شده است. رابطه با ارباب از سنخ دستور دادن و فرمان بردن های بی چون و چرا و مکانیکی است. تعبد محض و سر به زیری کور و کر، شایسته برده است و آمریت خشمگین و سلطۀ بی توضیح و جبارانه، درخور ارباب.
البته که امروزه هم الگوی ارباب و برده پیشفرض بسیاری خداشناسی ها، الهیات هاست. در چنین الگویی کنایه به له شدن انسان دور از واقعیت نیست. اما در کنار این الگوی جاری، می توان از مفهوم بندگی پاره های تاریخی و عناصر فرهنگی و عَرَضی بردگی را پاک، دین را بازاندیشی اخلاقی کرد و الگوهای جایگزینی را در فهم مفهوم عبد به کار بست. قرآنی که بدترین جنبندگان را کران و لالانی می داند که نمی اندیشند «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ» (انفال/22) چگونه می تواند پشتیبان و مؤید الگوی ارباب و برده باشد؟ برده مگر حق و آزادی دارد که مختارانه دعوتش کنند که چشم بگشاید و بشنود و بیندیشد، آن وقت دل و عقل ببازد؟ ارباب دوستدار برده ای مجبور در فرمانبری، مگر بیمار است که از برده طلب اندیشه و تعقل و قبول آگاهانه فرامین داشته باشد؟ این دعوت ها و طلب ها نقض بردگی و آغاز فروپاشی عمارت اربابی است. کدام ارباب راضی به فروپاشی عمارت اربابی با رشد و قدکشیدن برده است؟
از: علی سلطانی
فراهنگ**9222*9157

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه فرهنگی و هنری

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید
منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


تست هوش تشخیص دو خواهر : کدام پسر 2 خواهر دارد؟