هم مسیر خاطراتیم و اسیر جاده ایم
مثل اشکی بی بها، از چشم یار افتاده ایم
گفتمش شعری نوشتم تا دهی دل را به من
گفت او: دیر آمدی! دل را به قبلی داده ایم...!
شعر را دید و بخندید و برفت و برنگشت
ای دل بیچارهٔ من! ما چه صاف و ساده ایم...!
یاد او تلخ است، اما درد را تسکین دهد
بهر دردی بی دوا محتاج خمر و باده ایم...
قبله و دین من است او گرچه جورم میدهد
در غم عشقش اسیریم و بسی آزاده ایم
زاهدی حرفم شنید و گفت کافر گشته ای
توبه کن ای بی مروت ما مسلمان زاده ایم
نیشخندی بر لبم زد نقش و رو کردم به او
در جواب طعنه و زخم زبان آماده ایم...
آه ای زاهد! بدان عشق من و دینم یکی ست...
ما رها از قید و بند خرقه و سجاده ایم...!
از برای جنت و دوزخ نباشد کار ما
در پی عشقیم، بی رنگ و ریا و ساده ایم!
حال ما را عاشقان فهمند، تنها عاشقان!
هم مسیر ما نخواهی شد، که ما دلداده ایم...
قصد تو وصل بهشت و مقصد ما راه عشق
راه خود از ما جدا کن، ما اسیر جاده ایم
مثل اشکی بی بها، از چشم یار افتاده ایم
گفتمش شعری نوشتم تا دهی دل را به من
گفت او: دیر آمدی! دل را به قبلی داده ایم...!
شعر را دید و بخندید و برفت و برنگشت
ای دل بیچارهٔ من! ما چه صاف و ساده ایم...!
یاد او تلخ است، اما درد را تسکین دهد
بهر دردی بی دوا محتاج خمر و باده ایم...
قبله و دین من است او گرچه جورم میدهد
در غم عشقش اسیریم و بسی آزاده ایم
زاهدی حرفم شنید و گفت کافر گشته ای
توبه کن ای بی مروت ما مسلمان زاده ایم
نیشخندی بر لبم زد نقش و رو کردم به او
در جواب طعنه و زخم زبان آماده ایم...
آه ای زاهد! بدان عشق من و دینم یکی ست...
ما رها از قید و بند خرقه و سجاده ایم...!
از برای جنت و دوزخ نباشد کار ما
در پی عشقیم، بی رنگ و ریا و ساده ایم!
حال ما را عاشقان فهمند، تنها عاشقان!
هم مسیر ما نخواهی شد، که ما دلداده ایم...
قصد تو وصل بهشت و مقصد ما راه عشق
راه خود از ما جدا کن، ما اسیر جاده ایم