دل شکسته


دل شکسته

ساعت از نیمه شب گذشته و دوباره تکرار هرشب در تاریکی گوشی به دست چشمی آغشته به اشک، تکرار یک آهنگ اما شاید این تمام قصه نباشد نمی تواند فراموش کند آن خاطره های شیرین را، هر چند که از آن همهشاعر:علیرضا تنگستانی

ساعت از نیمه شب گذشته
و دوباره تکرار هرشب
در تاریکی گوشی به دست
چشمی آغشته به اشک،
تکرار یک آهنگ
اما شاید این تمام قصه نباشد
نمی تواند فراموش کند آن خاطره های شیرین را، هر چند که از آن همه شیرینی زهرماری بیش نمانده است...
جایی خالی حس می کند در درون سینه اش، جایی که یک زمانی پر شده بود با یک مشت دوستت دارم ها و وعده های پوچ و دروغ...
دل بست هی دل بست
و دیگر برایش قلبی باقی نمانده که به عشقی تازه پیوند بخورد...
از تمام اینها سختر، حس سرزنش است بخاطر آن همه سادگی و زودباور بودن حسی که در تمام لحظات با اوست و دائم به دلش چنگ می زند...
بی اعتمادی در تمام وجودش ریشه کرده است و دیگر حتی آدمهای واقعی هم که بر سر راهش قرار میگیرند را پس می زند...
بدرجور تلخ است حس انتظاری که در اوست
با وجود تمام نیرنگ و فریب ها هنوز منتظر برگشت است...
این دختر می خندد اما دیگر از ته دل نه
شاید در آخر دست مردی را بگیرد و حتی بگوید دوستت دارم
اما همیشه دلش آنجاست پیش مردی که از تمام مردانگی فقط ریش و سبیلش را به ارث برده بود...
این دختر زنده است و زندگی میکند اما دیگر هیچوقت آن آدم سابق نمی شود...

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


واکنش اتحادیه اروپا به حادثه انفجار در اصفهان