شخصیت منفعل پرخاشگر، بی سر و صدا از بیرون، پر سر و صدا در درون


شخصیت منفعل پرخاشگر، بی سر و صدا از بیرون، پر سر و صدا در درون

منفعل یا پرخاشگر؟ هم منفعل، و هم پرخاشگر. برخی از ما آدم ها، هم این ور بوم هستیم؛ هم آن ور بوم. و نه این ور بوم هستیم و نه آن سمتش. و به اندازه طول مدت یک عمر، همین طور پا در هوا می مانیم.

شخصیت منفعل پرخاشگر، بی سر و صدا از بیرون، پر سر و صدا در درون
میگنا: در شخصیت منفعل پرخاشگر در چنین حالتی به سر می بریم. نمی توانیم خواسته های خود را با صراحت بیان کنیم. در یک رابطه بین فردی خود را در موقعیت وابسته قرار می دهیم. و هنگامی که در آن رابطه از دست فرد مقابل خشمگین میشویم، نمی توانیم مستقیما خشم خود را بروز دهیم. اما این خشم پابرجا باقی می ماند. بالاخره راهی برای بیرون زدن پیدا می کند.

چگونگی بروز خشم
در شخصیت منفعل پرخاشگر ازطریق کارشکنی هایی که در رابطه انجام می دهیم، خشم مان را بروز می دهیم. شاید بهتر باشد بگوییم با کارشکنی ها خشم خود را پنهان می کنیم. هم از خودمان و هم از دیگران. چرا که اگر شجاعت ابراز آن را داشتیم، با مشکلات کمتری در رابطه دست و پنجه نرم می کردیم. به طورمثال وقتی دوستمان ازما کمکی میخواهد و ما توان انجام آن را نداریم، ممکن است دچار این تعارض شویم. در این لحظه نه گفتن برایمان سخت ترین کار دنیاست…

می ترسم اگر نه بگویم دیگر برای او دوست داشتنی نباشم.. خواسته او را می پذیرم؛ اما به اجبار.. اجباری که خودم بر خودم تحمیل کردم. در تمام طول مدتی که دارم به او کمک میکنم، خشمگینم. و به کارهای عقب مانده خود فکر میکنم. به اینکه روی این زمانی که داشتم حساب باز کرده بودم. زمانی که حالا داشت برای انجام کارهای عقب مانده ی یک نفر دیگر صرف می شد. در ظاهر سکوت کرده ام اما از درون خودخوری می‌کنم:

چقدر ضعیف و بی زبانم… کاش گفته بودم که نمی توانم. او که خودش می داند این روزها چقدر مشغله دارم.. ای کاش می توانستم زبان باز کنم. من همیشه همینم. هیچ وقت نتوانستم از حق خود دفاع کنم…


جنگ درونی
در این حالت هر زمان که خشم را در رابطه خود احساس کنیم، دچار یک جنگ درونی می شویم. جنگ خود با خود.. بخشی از این خود می گوید: حرف بزن؛ اعتراض کن.. و بخشی دیگر می گوید: بعدش چه می شود؟ “انسان عاقل” هرگز به کسی که وابسته اوست، اعتراض نمی کند.. درست شبیه مثالی که مرور کردیم. نقاب خوش رویی و مودب بودن به چهره می زنیم. اما زیر این نقاب، چهره و قلبی خشمگین نهفته.. اینگونه صمیمیت ما با دوستمان حفظ می شود. اما صمیمیتی مصنوعی، سطحی و ظاهری… نه صمیمیت عمیقی که هردو از آن لذت ببریم.


تخریب خود
در شخصیت منفعل پرخاشگر روندی خودتخریب گرایانه در پیش می گیریم. با تعلل و مسامحه سعی می کنیم به فردی که از او خشمگینیم آسیب بزنیم. اما گویی به خود پرخاش می کنیم.

خشمی که دیگری مستحق آن بوده.. در این حالت کاری که به ما سپرده شده را می توانستیم به بهترین شکل انجام دهیم. اما به بدترین شکل ممکن انجامش می دهیم. تا لج کارفرمای خودرا درآوریم. تا دلمان خنک شود.. و از این طریق او را خشمگین کنیم. و به این ترتیب باعث می شویم بدرفتاری دیگران با ما ادامه یابد.. شکایت میکنیم که با ما ناعادلانه برخورد شده و این حق مان نبوده. پشت سر آنها بدگویی میکنیم.. در غیابشان از آنها انتقاد می کنیم:

رئیس شرکت ما چه خوش خیال است.. فکر می کند با اضافه کاری دادن به ما میتواند از شرکت رقیب جلو بزند. اول باید مدیریت کردن یاد بگیرد.. چه کسی او را استخدام کرد؟ چه آدم احمقی بوده که چنین پست مهمی را به او سپرده.. برای هردوی آنها متاسفم…


نقش شخصیت در بروز مشکلات روانشناختی
مشکلات روانشناختی مربوط به شخصیت در روابطی که با دیگران برقرارمیکنیم خود را نشان می دهد. شخصیت ما پنجره ای است که از درون آن دنیا را مشاهده می کنیم. ازآغازین روزهای پایان نوجوانی جوانه های ریشه شخصیت در ما تنومند میشود. هویت ما شکل میگیرد. و اینگونه با دنیا و آدم هایش ارتباط برقرار میکنیم. مشکلاتی که درطول عمر تجربه می کنیم در بستر “من” ای که از خود تعریف کرده ایم بروز می یابد. منی که با آن خود را شناخته ایم. و با آن تعریفی از “خود” به دنیا ارائه داده ایم.

در شخصیت منفعل پرخاشگر نیز، فرد اینگونه خود را می شناسد. در این حالت فکر میکنیم ما همینم که هستیم. انگار نمی توانیم روزی را تصور کنیم که بتوانیم با صراحت نیاز های خود را ابراز کنیم. و به طور انعطاف ناپذیری روزها و ماه ها و سال های عمرخودرا به همین شیوه که بودیم ادامه میدهیم. خشم خود را فرو می خوریم و مطیع امر دیگران می شویم. گاهی نیز کاسه صبرمان لبریز می شود و از کوره در می رویم. و بین این دو حالت جا به جا می شویم. البته که جسارت زیادی میخواهد ببینیم منی که یک عمر آنرا زیسته ایم میتواند به این دو حالت خلاصه نشود.


اکنون چه کنیم؟
شاید از کودکی یادگرفته ایم که با خشم خود احساس غریبی کنیم.یادنگرفتیم چطور با آن رو به رو شویم که هم روابطمان حفظ شود وهم از حق خود دفاع کرده باشیم. اما حالا مدت ها از آن زمان می گذرد. ما دیگر بزرگ شده ایم. ظرفیت بیشتری پیداکرده ایم.. شاید وقت ایجاد تغییراتی در زندگی مان رسیده باشد.

فرد منفعل پرخاشگر، در درمانگر خود احساس بی حوصلگی و خشم را ایجاد می کند. بسیار مهم است که درمانگر مراقب باشد وارد جنگ قدرت با فرد نشود.فقط کافی است به او کمک کند ببیند تاکنون چه هزینه هایی به خاطر رفتارهای منفعل پرخاشگرانه اش پرداخته است. درمانگر کمک می کند تا فرد احساسات منفی خود را ببیند. صدای آنها را از درون خود بشنود. آنهارا بشناسد. نام آنهارا بداند. کمک می کند تا تفاوت بین ابراز کلامی و رفتاری خشم را متوجه شود.

شخصیت به عنوان یک پازل
شخصیت هریک از ما پازلی است که با بزرگ تر شدنمان قطعه هایش تکمیل و تکمیل تر می شود. درست مثل پازل هایی که کودکان با آن سرگرم می شوند. هریک از ما نیز در طول زندگی خود سرگرم تکمیل کردن قطعه های پازل شخصیت خود هستیم. با این تفاوت که قطعه هایش را خودمان می سازیم. خودمان برای تصویر نهایی درحال شکل گیری سناریو می نویسیم. هرچه تکه های این پازل بیشتر باشد، شخصیت ما منعطف تر است. هرچه رنگ های بیشتری در آن به کار رفته باشد، غنای بیشتری را تجربه می کنیم. تصویر زیباتری می سازیم. کامل تر زندگی می کنیم. و این نشان از مهارت سازنده پازل دارد.

درمانگر به ما کمک می کند تا تکه های گم شده پازل شخصیت خود را بیابیم و بسازیم. تکه های گم شده پازل شخصیت فرد منفعل پرخاشگر، قاطعیت و جسارت است. ابراز وجود و صراحت است. این قطعه ها هستند که پاسخ گوی نیازش هستند.


مداخلات دارویی

هیچ دارویی نیست که بتواند برای ما شخصیت جدیدی بسازد. این خود ما هستیم که سناریوی داستان زندگی خود را می نویسیم. شخصیت های اصلی و فرعی را تعیین می کنیم. افراد و اتفاقات مختلف را به آن وارد یا از آن حذف می کنیم. و خود در نقش اصلی ترین مهره داستان ایفای نقش می کنیم.. درمانگر به ما کمک می کند تا تکه های گم شده این پازل را بیابیم. قسمت های مبهم داستان را دریابیم. اما هیچ کس نمی داند آخر این قصه به کجا ختم می شود. هیچ وقت هم نخواهیم فهمید. تا زمانی که آخرین قطعه پازل را سر جای خود قرار دهیم. تا زمانی که قصه ما به سر رسد. و تا لحظه ای که عمر ما به پایان رسد. تا زنده ایم و نفس می کشیم، این داستان هنوز ادامه دارد…

نویسنده: موهبت آوازه

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه روانشناسی

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


بیوگرافی نشنیده آیسان آقاخانی زن محمدرضا گلزار ! + عکس ها و خصوصی ها