ساقی


ساقی

پشت تنهائی بی مرز تنم گریه نکن زندگی در پس چشمان ترت گم شده است تو همان شعله ی ممنوعه ی آتشکده ای که فقط همدم تنهائی هیزم شده است ما دو تا ، جفت جدا گشته ی در عالم ذر که یکی داس و یکی خوشه یشاعر:علی پارسای جم

پشت تنهائی بی مرز تنم گریه نکن
زندگی در پس چشمان ترت گم شده است

تو همان شعله ی ممنوعه ی آتشکده ای
که فقط همدم تنهائی هیزم شده است

ما دو تا ، جفت جدا گشته ی در عالم ذر
که یکی داس و یکی خوشه ی گندم شده است

روی پیشانی این سایه ی در سایه اسیر
حک شده عاشق تو مست ترنم شده است

با خرد سمت جنون آمده و در شب اشک
چهره اش گریه ی مرموز تبسم شده است

جانماز دل ما سوی رخت باز شده
تو همان راهبه هستی که خودش خم شده است

((شاعر خانه خرابی که فقط در جا زد))
در غم بی کسی اش ساقی مردم شده است

*تضمین شده از علی اکبر یاغی تبار

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


تقویم حجامت 1403