تقریباً 3 سال از اکران فیلم «50 کیلو آلبالو» می‌گذرد. فیلمی که سرنوشتش شباهت‌های بسیاری به «رحمان1400» امروز دارد. با مرور و بررسی اتفاقاتی که برای این دو فیلم افتاده است،‌ علاوه بر تکان دادن سر از تاسف، در نهایت به همان کلیشه‌ی همیشگی بازمی‌گردیم که ما ‘درس نمی‌گیریم’.
دوباره درگیر یک لوپِ آشنا شده‌ایم؛ فیلمی مجوز ساخت می‌گیرد، به هر طریق و روشی پروانه نمایش را کسب می‌کند، بالاخره اکران می‌شود و پس از فشار عده‌ای بسیار زودتر از موعد مقرر از پرده نقره‌ای پایین کشیده می‌شود!


«مارمولک»،‌ «زندگی خصوصی» و‌ «گشت ارشاد» از این دست نمونه‌هایی هستند که از علاقه مدیران سینمایی ما به ایجاد جنجال‌های قابل پیشگیری حکایت می‌کنند. البته این بار سروصدای «رحمان1400» احتمالاً در گیرودار سِیلیزه شدن کشور، بَدان/خوبان نوشتن ترامپ و سوختن خانه‌ی گوژپشتِ محبوب ویکتور هوگو،‌ کمتر شنیده خواهد شد.


با این اوصاف بسیاری از انگاره‌هایی که قصد داشتم درباره این اتفاق بگویم، به دلیل همان شباهت فوق‌الذکر با ماجرای «50 کیلو آلبالو»، در گذشته گفته شده و تکرار مکررات است؛ مانند اینکه چرا و چطور «رحمان1400» پروانه نمایش گرفته است؟ چرا بعد از آن که از معبر قانونی رد شده و پروانه مورد نظر را به دست آورده، پایین کشیده می‌شود؟ یا آن طرف قضیه که اصلاً چه نیازی به این میزان اشاراتِ جنسی در فیلم است؟ اینکه اگر کارگردانِ‌ باتجربه و پُرکار می‌داند که محدودیت‌ها و خط قرمزهای سینمای کشور چیست‌، چرا عامدانه از روی آنها رد می‌شود؟ و اگر نمی‌داند چرا در سنگرِ اینستاگرام مظلوم‌نمایی می‌کند؟


بیشتر بدانید؛ « سینما و چند کیلو آلبالو »


درباره اینگونه موارد بارها نوشته شده است. اما این بار قصد نگارنده سخن از بد بودنِ پایین کشیدن یک فیلم در حین اکرانِ‌ قانونی یا بدتر بودن نمایش ابتذال در سینماها نیست؛ بلکه بیان چرایی آن است. چرایی از آن جهت که مدتی قبل فیلمی نزدیک و همسو با «رحمان1400» به نام «هزارپا» توانست در قالب طنز و باز هم با استفاده‌ی زیاد از مضامین جنسی به یک فروش عجیب و رکوردشکن دست پیدا کند. اثری که گفته شد حدوداً 4 میلیون مخاطب داشته است! .


قطعاً چنین اتفاقی جرقه‌ای در ذهن بسیاری ایجاد می‌کند – آنچنان که کرده است - که ذائقه عموم مردم دیدن کمدیِ جنسی است؛ پس ‌برای رسیدن به پول و درآمد هنگفت باید تعدادی بازیگر مشهور را با فحش‌ها و تیکه‌های زیرشکمیِ کفِ کوچه و خیابان هَم زد و آن را به وسیله هر پُلی شده به مَنصه ظهور رساند.


این پازل‌ها بیش از آنکه از سنجش سلیقه عامه برآید، سوق دادن مذاق مردم به این سو است که شما باید بین دیدن مهران مدیری و رضا گلزار در یک اثر بی‌اخلاق و مشاهده زندگی‌نامه اُسوه اخلاق و ادب در یک اثر سیاه و سفید و بدون حضور سلبریتی، انتخاب داشته باشید! .


در واقع به نوعی انتخاب به بیننده تحمیل شده است؛ آن هم تحمیلی که به زعم برخی برای عموم مردم است! عامه‌ای که نه فقط بالانشین‌های شهری هستند و نه فقط دوست‌دختر/پسرهای جوان. اشتباهی که این برخی متصورند این است که هرکس بلیت فیلم را می‌خرد و به تماشایش می‌رود، طرفدار آن اثر است و پس از پایان فیلم خشنود و سرخوش از صندلی خود بلند می‌شود. به نظر برای این برخی تنها همان آمار چند میلیونی شدن افرادِ بلیت خریده و رکوردشکن بودنِ پول‌های به جیب رفته اهمیت دارد.


همانطور که تعدادی از اعضای شورای پروانه نمایش نیز اذعان کردند، بسیاری که اتفاقاً جز عموم مردم و مخاطب سینما هم محسوب می‌شوند، فیلم‌هایی مانند «رحمان1400» را مطابق با بسیاری از ارزش‌ها و مفاهیم فرهنگی نمی‌دانند، حتی اگر صاحبان اثر میزان صفرهای به دست آمده از گیشه‌ی آن را در بوق و کرنا کنند.


شواهد و قرائن می‌گویند که متاسفانه این روند دنباله‌دار است و باز هم شاهد حضور رحمان‌های مشهور، طناز و وقیح در مقابل تختی‌های ناشناس، باوقار و متادب بر روی پرده عریض سینما خواهیم بود و بی‌خیالی‌ها ادامه خواهد داشت.