من از شکوه تو
من از سکوت تو
میشنوم آری
تو دریایی هستی
با موج هایی آبی
از دلداری دریا
تا خنده ی موج ها
از بغض بی حدم
کنار ساحل دریا
من از سکوت تو
به سجده می آیم
من از شکوه تو
به گریه می آیم
دریچه ایی تنهام
بدون نور فانوسی
بدون راهی از بیراهه
بدون درمان هیچ دردی
بگو دریا
ازغصه ی دردی
که مینالد ز بی دردی
دردی که دوایی ندارد از دردی...
درد من از خویش است
خویشی ز بی مرگی
دریا بگو از آبی
آبی رنگ دریایی
بگو از تلاطم عشق
میان موج های آبی
دریا صدایم کن...
بخوان مرا با عشق
بگو که بیایم در آغوشت از دور
من از سکوت تو
میشنوم آری
تو دریایی هستی
با موج هایی آبی
از دلداری دریا
تا خنده ی موج ها
از بغض بی حدم
کنار ساحل دریا
من از سکوت تو
به سجده می آیم
من از شکوه تو
به گریه می آیم
دریچه ایی تنهام
بدون نور فانوسی
بدون راهی از بیراهه
بدون درمان هیچ دردی
بگو دریا
ازغصه ی دردی
که مینالد ز بی دردی
دردی که دوایی ندارد از دردی...
درد من از خویش است
خویشی ز بی مرگی
دریا بگو از آبی
آبی رنگ دریایی
بگو از تلاطم عشق
میان موج های آبی
دریا صدایم کن...
بخوان مرا با عشق
بگو که بیایم در آغوشت از دور