در این عصر کتاب، صرف داشتن عناوین دهانپرکن دانشگاهی برای باسواد بودن کافی نیست. بسیاری از صاحبنظران علوم اجتماعی و اقتصادی جریان رشد و توسعه را در گرو پیشرفت صنعت چاپ و نشر میدانند و نقش کتاب را به طور جامع راهگشای توسعهیافتگی میشمارند. بر این اساس جوامع پیشرفته کنونی پیوسته میکوشند بیش از پیش بر توان انتشاراتی خود بیفزایند و کتاب را در سطحی وسیع و قابل قبول، متناسب با شرایط زمان و تأمینکننده واقعی نیازهای فرهنگی اجتماع قرار دهند. عبارت «بنویس و زنده بمان» که بر فضای انتشارات غرب حاکم است، دیگر نه یک شعار که یک اصل مسلم تلقی میشود.
حقیقتا در دنیای امروز، زندگی بدون کتاب دردی است جانکاه که گاه غیرقابل تحمل هم میآید. البته این درد تنها نصیب اندکی از افراد جامعه میشود، و الا هستند کثیری از مردمان که درکی از این مفهوم ندارند و با درد «بیکتابی» اصولا نامأنوس و بیگانهاند و شاید هم این درد در نظرشان بیشتر چیزی در حد طنز باشد! چنین افرادی هر دردی را تجربه میکنند و عملا زیر بار هر رنجی میروند اما تجربهای نمیاندوزند و اساسا نسبتی با کتاب و کتابخوانی برقرار نمیکنند تا درد بیکتابی را در کنار دردهای دیگر درک کنند. هفتههای کتاب میآید و میرود، اما کمترین به خودآمدنی در آنان احساس نمیشود. سال تا سال کتابی نمیخرند و بر سبیل اتفاق هم کتابی نمیخوانند و از این بابت کمبودی هم احساس نمیکنند.
دردآور این که بسیاری از اینان را فارغالتحصیلان دانشگاه تشکیل میدهند که روزگاری تنها خواندنیهای آنان کتابهای درسی بوده است؛ آن هم برای اخذ مدرک تحصیلی که متاسفانه این روزها بر سرش رقابت و چشم همچشمی است! اینان آخرین مدارک دانشگاهی را هم که بگیرند، باز با کتاب و مطالعه سر و کاری ندارند. به بهانه تنگی جا، نداشتن وقت و ایضا تنگنای اقتصادی، آن چند کتابی هم که دست بر قضا از جایی، و یا از دوران تحصیل نصیبشان شده است در کارتن میگذارند و رهسپار انباری میکنند تا شاید روزی به عنوان کاغذ باطله به کارشان بیاید و یا مشتریی بیابند تا آبش کنند!
در کنار این دسته، هستند کسانی که آموخته و دلبسته کتاباند و مطالعه بخش مهم زندگیشان را تشکیل میدهد. داشتن کتابخانه برای آنان همچون لوازم اصلی خانه یک ضرورت است؛ ولع در افزونی و توسعه آن را دارند. هر گاه نیازشان میافتد، چیزی بر آن میافزایند. در این امر هیچ عذر و بهانهای هم نمیآورند. از لحظات شیرین عمرشان کتابگردیها و پرسهزدن در کتابفروشیها و کتابخانههاست. در هیچ شرایطی از کتاب خریدن دریغ ندارند. در کتابخانه شخصی هرگاه به کتابهای خود که مینگرند، به یاد روزهای خاطرهانگیزی میافتند که آنها را خریدهاند و به هیچ بهانهای این سرمایه فرهنگی را از دست نمیدهند. برای نخواندن بهانه نمیآورند. کتاب برایشان نقش خوراک روزانه را دارد. با خواندن، بر جان خود میافزایند. هر روز اگر چند صفحه کتاب نخوانند، پنداری چیزی گم کردهاند. بهراستی این افراد در این کشور هشتاد میلیونی، با آن پیشینه تاریخی و شکوه فرهنگی چند درصد را تشکیل میدهد؟ راه دور نرویم، از شمارگان کتابهای چاپ شده در اینروزها به خوبی پیداست که در چه وضعی به سر میبریم.
بد نیست در این مجال، نظری به این وضعیت اسفبار بیفکنیم تا هر چه بیشتر به عمق فاجعه پی ببریم. با مقایسهای بین شمارگان کتاب در چند دهه گذشته و سالهای اخیر، به خوبی درمییابیم که چه پیش آمده است. در دهههای پیشین شمارگان کتاب به طور میانگین سه تا چهارهزار نسخه بود؛ آن هم با ملاحظاتی چون: داشتن نیمی از جمعیت امروز و درصد پایین باسوادی؛ و امروزه میانگین شمارگان کتاب، به کمتر از نیمی از رقم فوق کاهش یافته است. حال بگذریم که امروزه شمار قابل توجه از کتابهای نسبتا مطرح به دویست سیصد تا پانصد نسخه راه بازار نشر میشود و فروش قطرهای همینها نیز به راحتی ممکن نیست و سالها در لابهلای قفسه کتابفروشیها دست و پا میزند. با کمال تاسف باید گفت بخشی از همین کتابها را کتابهای مرجع تشکیل میدهد که همیشه محل رجوع خواهد بود.
برای نمونه در حوزه پُرمخاطب علوم انسانی باید نام برد از کتابهای اسم و رسمداری همچون: «اخبارالطول» دینوری با 700 نسخه، «مناقب العارفین» افلاکی 200 نسخه، «حکمه الاشراق» سهروردی 250 نسخه، «جهانگشای جوینی» عطاملک جوینی و «تاریخ بلعمی» 550 نسخه، «نفحات الانس» 770 نسخه، و «تاریخ طبری» کمتر از هزار نسخه و... بهتر است فهرست را بیش از این ادامه ندهم؛ ارقام فاجعهبارتر از آن است که بتوان گفت و به قول شاعر: «چه گویم، چه نویسم، چون کنم من/ که وصف این دل پرخون کنم من؟» با روندی که پیش میرود، بعید نیست تا یکی دو دهه دیگر این قبیل کتابها به سرنوشت ماقبل صنعت چاپ، یعنی عصر دستنویس دچار شود و برای خالی نبودن عریضه و تأمین نیاز چند تن عاشق، از چند نسخه تجاوز نکند!
تار عنکبوتی فضاهای مجازی
چه عاملی به این امر دامن زده است؟ چرا کتاب، آنهم در عصر کتاب چنان که باید در اغلب زندگیها حضور ندارد؟ آیا میتوان گفت، و چنانکه غالبا نیز گفتهاند و بر سرش تبلیغ میشود، فضاهای مجازی در این امر دخیل بودهاند؟ آیا بهدرستی میشود گفت که فضاهای مجازی جای کتاب را از هر جهت گرفتهاند؟
بیشک نقش وسایل ارتباط جمعی مانند شبکههای ماهوارهای، خاصه شبکههای اجتماعی و فضاهای مجازی را نمیتوان در این پدیده نادیده انگاشت. آنها بیش و کم تأثیرگذارند؛ اما آیا فضاهای مجازی قدرت آن را داشته و دارند که در امر دانشافزایی جای کتاب را بگیرند و اهل مطالعه و تحقیق را از هر جهت در دامن خود پذیرا باشند؟ چند درصد از کاربران ایرانی نیاز مطالعاتی و تحقیقاتی خود را از این طریق تأمین میکنند؟ و اصلا چند درصد کتابها را میتوان در فضاهای مجازی خواند؟ به نظر نمیرسد درصد چندان بالایی بوده باشد.
اصلا صفحات سطحی و کمعمق فضاهای مجازی که به قول یکی از دوستان اهل قلم عمدتا به کار تفنن و آگاهی ارتجالی و اطلاعات اورژانسی میخورد، وسیلهای نیست که عطش اهل کتاب را سیراب کند. شبکههای مجازی سرای سرگرمی، مرور و گذر است و نه درنگ و تأمل و خوانش مکتوبات تحقیقی. بیشتر به تار عنکبوتی میماند که کاربران پاکباخته را گرفتار خود میکند. محملی است برای گزینگوییها و نماهنگها و تفریحات گهگاه که بیشتر به کار آدمیان دور از کتاب و پژوهش میآید. در حالی که کتاب سرای درنگ و تعمق است. با آن میتوان به افقهای برتر رفت.
پس نمیتوان گفت که این پدیده مدرن جای کتاب را گرفته است. در پیشرفتهترین کشورهای جهان که درواقع از پیشقراولان استفاده از این وسیلهاند، کتاب هنوز جایگاه رفیع و مستقل خود را دارد و روزافزون در حال تکثیر است. در این کشورها درصد بالایی بیش و کم با کتاب محشورند. همچنان به آثار مکتوب عشق و علاقه نشان میدهند واین پدیده مدرن را مانع کتاب و کتابخوانی تلقی نمیکنند. در عین حال که در حد نیاز از فضاهای مجازی و شبکههای اجتماعی هم استفاده میکنند. در این کشورها در وسایط نقلیه عمومی فراوان افرادی را میتوان دید که نشسته و ایستاده در حال خواندن هستند؛ پیر و جوان فرقی نمیکند. گذشته از آن، در بسیاری از منازل، کتاب و کتابخانه در کنار لوازم خانه دیده میشود و گشت و گذار در کتابخانهها و کتابفروشیها و نمایشگاههای بزرگ کتاب از تفریحات سالم آنهاست.
مطالعه، نشانه تواضع!
ظریفی از منظری دیگر، اما آمیخته به طنز، به موضوع مطالعه مینگریست. شاید چندان دور هم نمیگفت: مطالعه در این عصر، نشانه تواضع آدمی است. جماعت کتابخوان از جهتی، افرادی فروتن هستند؛ چون با عمل خود نشان میدهند که چیزی نمیدانند. اینان بیش از آنکه در باب هر موضوع اظهارنظر کنند و خودی نشان دهند، طرح پرسش میکنند و تا دریافت پاسخ از پای نمینشینند.
برعکس، نخواندن به گونهای نشانه خودستایی است. کسانی که به اندازه کافی توان و مجال خواندن دارند اما خودخواسته تن به خواندن نمیدهند بالنسبه مغرور و متکبرند! چون خود را به طور غیرمستقیم دانای کل میانگارند و نیازی به خواندن احساس نمیکنند و به عبارتی شأنشان اجل از خواندن است! واقعیت را فقط از پشت پنجره بسته خود میبینند و نه از پشت پنجره باز دیگران.
مطالعه در این عصر، لازمه زندگی است. باید متواضعانه در برابر کتاب زانو زد و در سایه این تواضع به افقهای دور دنیای معارف دست یافت؛ خاصه امروزه که علم و دانش در زوایای مختلف حیات بشر سر گشوده است. در دنیای پیشرفته کنونی بدون کتاب نمیتوان نیرو و اوج گرفت و از خود و پیرامون خود فراتر رفت. کتاب نیرویی به انسان میدهد که همانا رهایی از جزمیتها و تصلبهای فکری است. جزمیتهایی که رفتهرفته مرگ فکری را در پی دارد؛ تا آنجا که به انسداد پنجره نگرش انسان به عالم میانجامد.
با دوری جستن از کتاب، زندگی معنای واقعی خود را از دست میدهد و میشود تکرار و تکرار و تکرار و قدرت رهایی نیافتن و پیش نرفتن در تازگی و تازه نشدن، ایستایی و در جا زدن در تمامی زوایا. فراوانی «واو عطف» مشخصه چنین زندگیهای بیمعنایی است. بدین ترتیب که یک روزش را میگیریم و آن دگر روزها را با حرف «و» عطف میزنیم! نتیجه این میشود که از اینهمه تکرار و یکنواختی بیحوصله میشویم و همیشه از زندگی شاکی و از خود و اطرافیان گریزان. چه فرحبخش و دلپذیرند زندگیهایی که در پرتو این گنجینه بشری و این جوهر بیپایان فرهنگی قرار دارند و پیوسته از آن نور میگیرند و نور به اطرافیان خود میبخشند.
ادامه دارد
روزنامه اطلاعات