من در بیابانم فرا رویم سراب عشق
چون برگ کاهی،روح تیمارم برآب عشق
آهم چو دودی اوج میگیرد از این وادی
کامم به تلخی می گراید از شراب عشق
با لذت سوزنده ای در خویش می لولم
انگار شورابی چکیده پشت خواب عشق
گاهی خمارم از نبود یار جانسوزی
گه نشئه ام از شیره خشخاش ناب عشق
این زندگی تمثیل برگی زرد بر خاک است
پایان من نقشی است از رنج و عذاب عشق
چون برگ کاهی،روح تیمارم برآب عشق
آهم چو دودی اوج میگیرد از این وادی
کامم به تلخی می گراید از شراب عشق
با لذت سوزنده ای در خویش می لولم
انگار شورابی چکیده پشت خواب عشق
گاهی خمارم از نبود یار جانسوزی
گه نشئه ام از شیره خشخاش ناب عشق
این زندگی تمثیل برگی زرد بر خاک است
پایان من نقشی است از رنج و عذاب عشق