مرخصی از خاطره ها


مرخصی از خاطره ها

شانزده سالم بود و درون ذهنم پیر شدن جایی بود که هزاران فرسنگ دورتر می دیدم من به این فاصله می خندیدم من به پیری خودم خندیدم و من امروز از آن فاصله هم رد شده ام بیش از چند هزاران فرسنگ راهشاعر:فرشاد نجفی پور

شانزده سالم بود
و درون ذهنم
پیر شدن جایی بود
که هزاران فرسنگ
دورتر می دیدم
من به این فاصله می خندیدم
من به پیری خودم خندیدم
و من امروز
از آن فاصله هم رد شده ام
بیش از چند هزاران فرسنگ
راه نزدیکی بود
من همانم که
همان لحظه
به این لحظه ی خود خندیدم
و من امروز هنوز
شانزده ساله ام و
روی سرم برف سفیدی خفته است
دور چشمم کمکی چین خورده
پله ها را یک یک می شمرم
روی دوشم
سبد خاطره ها سنگین است
بار این خاطره ها
بیشتر از طاقتم است
آه ای خاطره ها
بگذارید جوانی بکنم
من به یک مرخصی
از خاطره ها محتاجم...

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


پست عجیب یکتا ناصر پس از جشن تولد شوهرش منوچهر هادی + ع کس