غرور و اصالت


غرور و اصالت

نگاهی به نمایش «خاموشی دریا» که در تماشاخانه بهار به روی صحنه رفته است


شهرآرا آنلاین - مهیار واعظی| تئاتر در مشهد تنوع می‎گیرد. این را از اجراهای متفاوت با پیش تری ‎ها می‎فهمیم؛ اجراهایی که هرکدام چیزی برای شگفت‎زده کردن ما دارند و در ارائه اثری که در ذهن بماند و تجربه‎مان را از مدیومی قوی و زاینده غنی سازد، کوشایند.

«خاموشی دریا» از همین جنس است؛ نمایشی با سه بازیگر که در صحنه نام ندارند. فقط از یکی «کلام» می‎شنویم، ولی «گفت‎وگو»یی سخت، پیچیده و سه نفره بین «گفتمان»ها جاری است و در جای جای آن، این نبرد گفتمانی، آدمی را به وجد می‎آورد.

داستان، داستان آشنایی است برای ما ایرانیان. داستان مهاجم غلبه یافته‎ای که در خانه‎ خود به تصاحب و تغلب و تحقیر و تخفیف می‎بینیمش. گردن‎کلفتی زورمدار که اگر بنا به مچ‎اندازی و زورآوری بود که اکنون کلید خانه‎مان را در جیب نداشت ولی او مغرور و سرمست از این فتح است و این ها باعث شده است تا حریف را دست‎کم بگیرد و همین، آسیب‎پذیرش کرده است.

ما با این حکایت آشناییم. دیده‎ایم مهاجمان کف‎برلب‎آورده‎ای را که دربارشان را با شعر و موسیقی، با دبیری و تدبیر و بی‎سروصدا فتح کرده‎ ایم و روزی را دیده‎ایم که کلید را در دستمان گذاشته و رفته‎اند، حتی دیده‎ایم غالبانی را که چندی بعدتر زبان از کف داده‎اند و حکم به فارسی می‎نویسند و شعر ما را زمزمه می‎کنند.

«سکوت تنها چیزیه که قراره بین ما وجود داشته باشه.» این را افسر می گوید به خانواده‎ای که به میزبانی محکومند و دقیقا هم آن چیزی است که جز سکوت قرار است بینشان وجود داشته باشد. چیزی هم نمی‎تواند باشد بین مردمی که نوشیدنی را به اندکی در وقت شام، در جامی شکیل و بر میزی زیبا، خانوادگی صرف می‎کنند و مردی که نیمه‎شبان لب بر لبه‎ بطری گذاشته است و تا ناتوانی و خواب می نوشد.

یک‎سو مردمی‎اند که پشتشان به هویتی گرم است که در جای‎جای خانه رسوخ کرده و دیگرسو، دیرآمده‎ای است که جز از غلبه‎ای در سر و درجه‎ای در بر، چیزی از آن نمی‎تراود.

کنتراست صحنه تکان‎دهنده است. همین جاست که فرق یک شاعر و نویسنده با یک نظامی مشخص می شود و تاریخ به ما می‎گوید و فاش و مکرر هم می‎گوید که گرچه در آغاز، نظامی فاتح است، دیری نخواهد پایید که همگان شعر پیروزی بخوانند و داستان غالبی که مغلوب شد، حکایت کوی و بازار شود.

و مشکل افسر از همان‎جایی شروع می‎شود که او «قادر به خوندن کلمات ناگفته‎ پشت نگاه» میزبانش است و ما نیز. در سکوت آنان که ساکتند، رساترین بحث و فریادی است که بتواند به لشکر غالب رسوخ کند و تسخیر کند آنان را که می‎پندارند چون کلید «خانه»مان را به دست دارند، بر «زندگی»مان نیز چیره‎دستند؛ دریغا که غافلند از آنکه زندگی اعم از خانه است و گستره‎اش فراخ‎تر از آن است که به دست بیاید و در مرزها بگنجد و پشت درها باشد و تسلیم شود. در این بین، تکلیف آن که ادعا می‎کند «می‎تونم از شما آدم جدیدی بسازم» هم واضح است، حتی اگر خودش دیرتر بفهمد.افسر رؤیاهای بزرگی دارد: از انقلابی صحبت می‎کند که صدورش «یک وظیفه‎ عمومیه» و «تمدنی که این انقلاب رو نپذیره، رو به ویرانیه» و از «لزوم نژادی که بتونه دغدغه‎ تربیت و هدایت توده رو داشته باشه»، «نژادی که...» و مانند این (به قولی) «احلام هذیانی» که باعث می‎شود افسر سدّی از سکوت را که قرار است تا دروازه‎های زندگی بدرقه‎اش کند، نبیند. «خاموشی دریا» حکایت دریایی است کرانه‎ناپیدا که «فعلا» صدای مرغکان ماهی‎خوار بر آن چیره گشته است؛ پرندگانی که چندوقتی آمده‎اند ناخنکی بزنند و حتی اگر خودشان ندانند هم رفتنی‎اند؛ چراکه دریاست که می‎ماند.

سراسر «خاموشی دریا» صدای پرطنین برخورد دو گفتمان است: یکی تکیه‎اش به قدرت سخت است و دیگری به قدرت نرم. یکی را صدا بلند است و یکی را خاموشی نافذ: «عین قطره آب تو ستون سنگی.»

یکی می‎گوید: «بدون غرور چطور می شه یک ملت بود؟» و یکی فروتنانه و بی‎غرور، پاسخ این سوال را در سکوت و در زمان می‎دهد: «اصالت.»

یکی را سکوتی است که به زعم افسر «تایید نابودی سرزمینیه که دیگه نیست» و یکی هست، بگوید که در این سکوت، اصالتی است در تایید مانایی سرزمینی که بوده است، هست و خواهد بود. به تکیه‎ این اصالت است که بی هیچ گفتاری، کفتاری تارانده، مهره‎اش را به آرامی از صفحه‎ شطرنج به بیرون گذاشته است و به زندگی ادامه می‎دهد؛ چراکه همیشه اصالت بر غرور چیره است.

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه فرهنگی و هنری

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


قمر در عقرب در فروردین 1403 چه روزهایی است