شبیه مسجدی که قبله اش محراب کم دارد
دو چشمم در فراقت نازنینم خواب کم دارد
پس از تو قهر و طوفان و گُسل را تجربه کردم
در این آشفتگی ها خانه ام سیلاب کم دارد
همان وقتی که در این خانه سوسو می زند شمعی
شبم از شوربختی جلوه ی مهتاب کم دارد
دو چشمم چشمه آب است و قدری آنطرف امّا
کویر سینه ی خشکم به شدّت آب کم دارد
تبانی می کند گیسوی تو با باد و می داند
برای کُشتنم این صحنه پیچ و تاب کم دارد
تو آن نیلوفری هستی که هر کس دوستت دارد
وجودش جرأتِ پیکار با مرداب کم دارد
کسی دیگر سراغی از من تنها نمی گیرد
تصوّر کن که شهر انزلی تالاب کم دارد
مهدی خداپرست
دو چشمم در فراقت نازنینم خواب کم دارد
پس از تو قهر و طوفان و گُسل را تجربه کردم
در این آشفتگی ها خانه ام سیلاب کم دارد
همان وقتی که در این خانه سوسو می زند شمعی
شبم از شوربختی جلوه ی مهتاب کم دارد
دو چشمم چشمه آب است و قدری آنطرف امّا
کویر سینه ی خشکم به شدّت آب کم دارد
تبانی می کند گیسوی تو با باد و می داند
برای کُشتنم این صحنه پیچ و تاب کم دارد
تو آن نیلوفری هستی که هر کس دوستت دارد
وجودش جرأتِ پیکار با مرداب کم دارد
کسی دیگر سراغی از من تنها نمی گیرد
تصوّر کن که شهر انزلی تالاب کم دارد
مهدی خداپرست