روزگار چه می گوید
این دقایق از من چه می خواهند
از که اجازه بگیرم
برای عبور قایقی می خواهم
بادبان را برافراز
من تنها
دریای بیکران فاصله ها
جزیره تو
چگونه اوج بگیرم
به کجا پرواز کنم
چه کسی مرا همراهی خواهد کرد؟
پرستوها چه می گویند؟
از من چه می خواهند
چه سکوتی ست
چه حکایتیست
چرا معماها بی جواب مانده اند !
چرا سلامم بی جواب ماند!
آشنایی نیست
به دیار آشنایی می روم
تنها یک قاصدک مرا همراهی می کند
من چیزی خواهم آورد
مرا اجازه ای بیش از آن نیست
و بذر مهربانی را هدیه می آورم
پس همه جا رنگین میشود