روزی که مامانها به مهدکودک میروند
کتابهای «روزی که مامان به مهدکودک آمد» و «روزی که بابا عضو تیم فوتبال شد» نوشته مورین فرگوس با تصویرگری مایک لوری و ترجمه نینا فراهانی از سوی نشر کتاب چ منتشر شد.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، مورین فرگوس، در کتابهای «روزی که مامان به مهدکودک آمد» و «روزی که بابا عضو تیم فوتبال شد» داستان طنز عوض شدن نقشها و صبر و حوصله یک بچه را روایت میکند، آن هم درست وقتی که از یاد دادن رفتار درست به پدر و مادرش ناامید شده است.
نویسنده در این کتابها که با تصویرگری مایک لوری و ترجمه نینا فراهانی از سوی نشر کتاب چ (بخش کودک و نوجوان نشر چشمه) منتشر شده است، به زبان ساده مباحث روانشناسی را مطرح میکند، اینکه افراد باید به قوانین مکانی که در آن هستند احترام بگذارند و با قرار دادن والدین به جای کودکان در مکانهایی مانند مهدکودک و زمین بازی فوتبال، به صورت غیرمستقیم احترام به قوانین را به آنها یاد میدهد. البته باید توجه داشت که در این کتابها به صورت غیر مستقیم به این مساله اشاره میشود که گاهی بچهها میتوانند توجه بزرگترها را به برخی موضوعات که شاید از نظر آنها کماهمیت باشد، جلب کنند و احترام به برخی قوانین را به آنها یادآوری کنند.
به عنوان مثال در کتاب «روزی که بابا عضو تیم فوتبال شد» وقتی مربی میخواهد برای کمک به تیم یکی از پدر و مادرها داوطلب شود، بابا ذوق میکند. میدود طرف نیمکت، لباس ورزشی میپوشد و کلاً بابا بودن یادش میرود. غر میزند چرا باید در پست کسلکننده دفاع بازی کند. تازه، به نظر او فوتبال بازی کردن فقط برای برنده شدن است. همه توپهای تمرین را پخشوپلا میکند و وقتی نظر بقیه را دوست ندارد، خیلی عصبانی میشود. بابا اصلاً بازی تیمی بلد نیست.
یا در کتاب «روزی که مامان به مهدکودک آمد» وقتی قرار میشود مامان فقط یک روز با دخترش به مهدکودک بیاید، آنقدر ذوق میکند که مامانبودن یادش میرود و در مهد کودک میپرد وسط صف و موقع شنیدن داستان همهاش حرف میزند و جوابها را بلند بلند میگوید. اصلاً نمیشود باور کرد که او روزی به مدرسه میرفتهه و سادهترین قانونها را بلد نیست.
مائورین فرگوس، نویسنده کتاب کودکان و ساکن کانادا است. او که جایزههای زیادی برده و همیشه حواسش به بازی هست. این داستان اولین کتاب مصور اوست. خودش با غرور میگوید روزی که به همراه پسرش سَم به مهدکودک رفته، مربی پسرش فقط یک بار مجبور شده از او بخواهد موقع خواندن داستان پچ پچ نکند. او به همراه همسر و سه فرزندش در کانادا زندگی میکند.
مایک لوری، یک عالمه کتاب برای بچهها نقاشی کرده است. او یکی از مؤسسان استودیوی پپر گوست است؛ یک گالری هنری روی تصویرسازی تمرکز کرده است. مایک در کشور آمریکا زندگی میکند و نقاشی کردن را دوست دارد. در مهدکودک درس موردعلاقهاش هنر بوده. حالا تقریباً برای همهچیز تصویرسازی میکند. از کتاب بچهها و مجله و کارتپستال تا لباس و کاغذدیواری. تصویرسازیهایش را میشود درنمایشگاههای سراسر دنیا هم دید. مایک در آمریکا زندگی میکند و استاد کالج هنر و طراحی ساوانا است.
نشر کتاب چ کتابهای «روزی که مامان به مهدکودک آمد» و «روزی که بابا عضو تیم فوتبال شد» را با شمارگان هزار نسخه و قیمت 140 هزار ریال برای هرجلد منتشر کرده است.
نویسنده در این کتابها که با تصویرگری مایک لوری و ترجمه نینا فراهانی از سوی نشر کتاب چ (بخش کودک و نوجوان نشر چشمه) منتشر شده است، به زبان ساده مباحث روانشناسی را مطرح میکند، اینکه افراد باید به قوانین مکانی که در آن هستند احترام بگذارند و با قرار دادن والدین به جای کودکان در مکانهایی مانند مهدکودک و زمین بازی فوتبال، به صورت غیرمستقیم احترام به قوانین را به آنها یاد میدهد. البته باید توجه داشت که در این کتابها به صورت غیر مستقیم به این مساله اشاره میشود که گاهی بچهها میتوانند توجه بزرگترها را به برخی موضوعات که شاید از نظر آنها کماهمیت باشد، جلب کنند و احترام به برخی قوانین را به آنها یادآوری کنند.
به عنوان مثال در کتاب «روزی که بابا عضو تیم فوتبال شد» وقتی مربی میخواهد برای کمک به تیم یکی از پدر و مادرها داوطلب شود، بابا ذوق میکند. میدود طرف نیمکت، لباس ورزشی میپوشد و کلاً بابا بودن یادش میرود. غر میزند چرا باید در پست کسلکننده دفاع بازی کند. تازه، به نظر او فوتبال بازی کردن فقط برای برنده شدن است. همه توپهای تمرین را پخشوپلا میکند و وقتی نظر بقیه را دوست ندارد، خیلی عصبانی میشود. بابا اصلاً بازی تیمی بلد نیست.
یا در کتاب «روزی که مامان به مهدکودک آمد» وقتی قرار میشود مامان فقط یک روز با دخترش به مهدکودک بیاید، آنقدر ذوق میکند که مامانبودن یادش میرود و در مهد کودک میپرد وسط صف و موقع شنیدن داستان همهاش حرف میزند و جوابها را بلند بلند میگوید. اصلاً نمیشود باور کرد که او روزی به مدرسه میرفتهه و سادهترین قانونها را بلد نیست.
مائورین فرگوس، نویسنده کتاب کودکان و ساکن کانادا است. او که جایزههای زیادی برده و همیشه حواسش به بازی هست. این داستان اولین کتاب مصور اوست. خودش با غرور میگوید روزی که به همراه پسرش سَم به مهدکودک رفته، مربی پسرش فقط یک بار مجبور شده از او بخواهد موقع خواندن داستان پچ پچ نکند. او به همراه همسر و سه فرزندش در کانادا زندگی میکند.
مایک لوری، یک عالمه کتاب برای بچهها نقاشی کرده است. او یکی از مؤسسان استودیوی پپر گوست است؛ یک گالری هنری روی تصویرسازی تمرکز کرده است. مایک در کشور آمریکا زندگی میکند و نقاشی کردن را دوست دارد. در مهدکودک درس موردعلاقهاش هنر بوده. حالا تقریباً برای همهچیز تصویرسازی میکند. از کتاب بچهها و مجله و کارتپستال تا لباس و کاغذدیواری. تصویرسازیهایش را میشود درنمایشگاههای سراسر دنیا هم دید. مایک در آمریکا زندگی میکند و استاد کالج هنر و طراحی ساوانا است.
نشر کتاب چ کتابهای «روزی که مامان به مهدکودک آمد» و «روزی که بابا عضو تیم فوتبال شد» را با شمارگان هزار نسخه و قیمت 140 هزار ریال برای هرجلد منتشر کرده است.