سینه مالا مال درد و نیستی
دیده باران گر نبودی نیستی
می ز پیمانه بمانده در گلو
مست درویش و غزل کنج گلو
وصف غم آرد چو بلبل در خفا
دید کرده گل برو هردم جفا
تا قدم سوی گلستان بر نهید
شاپرک غره به سویش زد نهیب
عاقلان جایی درین گیتی مباد
شیر نر در انجمن میلی مباد
گفت دیوانه ز فارغ از عدن
عقل دیده گر نباشد در بدن
عاقبت ساده ز هر گو شوی
در پی دیوانگاه تو گم شوی
بشنو از عبد و گدایی کن جدل
تاکه آخر برهی از هر امل
عبد
دیده باران گر نبودی نیستی
می ز پیمانه بمانده در گلو
مست درویش و غزل کنج گلو
وصف غم آرد چو بلبل در خفا
دید کرده گل برو هردم جفا
تا قدم سوی گلستان بر نهید
شاپرک غره به سویش زد نهیب
عاقلان جایی درین گیتی مباد
شیر نر در انجمن میلی مباد
گفت دیوانه ز فارغ از عدن
عقل دیده گر نباشد در بدن
عاقبت ساده ز هر گو شوی
در پی دیوانگاه تو گم شوی
بشنو از عبد و گدایی کن جدل
تاکه آخر برهی از هر امل
عبد