گفته بودند که سرتاسر این برکه خم است
انگل و کرم ندارد غم و اندوه گم است
جرعه ای کز دل این برکه دهان ریخته ام
آتشی بود که یکباره جگر سوخته ام
انگل و کرم ندارد غم و اندوه گم است
جرعه ای کز دل این برکه دهان ریخته ام
آتشی بود که یکباره جگر سوخته ام
گفته بودند که سرتاسر این برکه خم است انگل و کرم ندارد غم و اندوه گم است جرعه ای کز دل این برکه دهان ریخته ام آتشی بود که یکباره جگر سوخته امشاعر:مصطفی مروج همدانی