فیلم Burning ساخته لیچانگ-دونگ؛ وقتی فاصله میان نوتها حرفهایی برای گفتن دارند
فیلم Burning از ساختههای لی چانگ دونگ Chang-dong Lee و محصول سینمای کُره جنوبی میباشد. ششمین اثر لی در طول دوران فعالیتش و دومین اثر وی پس از هشت سال سکوت، فیلمی است سراسر معما و تصویر. پیکرهای دو و نیم ساعته که برای نفوذ به درونش مخاطب را به چالش میکشد و به صبر […] نوشته فیلم Burning ساخته لیچانگ-دونگ؛ وقتی فاصله میان نوتها حرفهایی برای...
فیلم Burning از ساختههای لی چانگ دونگ Chang-dong Lee و محصول سینمای کُره جنوبی میباشد. ششمین اثر لی در طول دوران فعالیتش و دومین اثر وی پس از هشت سال سکوت، فیلمی است سراسر معما و تصویر. پیکرهای دو و نیم ساعته که برای نفوذ به درونش مخاطب را به چالش میکشد و به صبر دعوت میکند.
فیلم Burning ؛ وقتی فاصله میان نوتها حرفهایی برای گفتن دارند!
فیلم Burning بر اساس یکی از نوشتههای هاروکی موراکامی است. وقتی پای روایت در میان باشد، فیلم به خودی خود میتواند دنیای دیگری نسبت به کتابی باشد که از آن اقتباس گردیده است. لی فیلمی ساخته که جادوی قلم را به تصویر آورده و با لحن خودش باز گو میکند. لی جونگ سو Ah-in Yoo فارغ التحصیلِ نویسندگی، به ناگاه در خیابان با دختری مواجه میشود که از قضا همکلاسی دوران کودکیاش است. هائه می Jong-seo Jun او را به جا میآورد. طبع پُرشورش او را به واکنش وا میدارد. از جرقهای در کلام تا سیگاری و معاشقهای طولانی در عصری غافلگیرانه، تماما و در آن اتفاق میافتد.
فیلم Burning از همان ابتدا متفاوت ظاهر میشود. میزانسنهای به شدت کار شده و دوربینی که به شدت درست است. روایتگرِ فیلم از همان ابتدا در قامت هائهمی ظاهر میشود. دغدغههایش، نگاهش و احوالش، نسخه سخنگویی است که در حال اطلاع دادن است و جونگسو مانند نوزادی متولد شده سر تا پا خیره به اوست که چه میکند.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم Burning سوختن ساختهی لی چانگ دونگ با داستانی از هاروکی موراکامی
در تحلیل فیلم Burning باید اذعان داشت که لی فیلمی ساخته که تمامی کاراکتر هایش دردمند و دارای حسی عمیق به خود و اطرافشان هستند. هرچند که ممکن است این حواسْ کشف نشده باقی مانده باشد. در دیدار اول هائهمی مقدمه اول را با جمله ای خبری مطرح می کند. “دو نوع گرسنه وجود داره. اولی گرسنه صغیر که فقط به دنبال رفع نیاز های این زندگیه و دومی گرسنه بزرگ که هدفش کشف معنای زندگیه”. هائهمی در لحظهای چونگ را به چالش میکشد. و ضربه اصلی را هنگامی میزند که سکانس پانتومیم روایت میشود.
“….. در واقع تصور نکنی پرتغال اینجاست، بلکه فراموش کنی پرتغال اینجا نیست”
تیزر فیلم سینمایی Burning سوختن
بیشتر بخوانید: تحلیل فیلم The Revenant اثری از آلخاندرو گونزالس اینیاریتو
همه اینها برای چونگسو باید زیادی سنگین به نظر آید. شاید لی او را گرسنهِ کوچک میدیده و حس لحظهای چونگ هم همین بوده باشد. هائهمی میخواهد به آفریقا برود. میخواهد گرسنه بزرگ باشد و بیابد. از چونگ میخواند تا به خانهاش برود تا از گربهاش مراقبت کند. چونگ همراه او به اتاقکی محصور میرود که خانه است. ضیافتی است که هائهمی میگوید “این خونه همیشه سرد و تاریکه و فقط روزی یه بار آفتاب میاد داخل اونم یه مدت خیلی کم. فقط اگه خوششانس باشی میتونی ببینیش!” این اتاق نمایانگر همه چیزی است که باید باشد. تصویری از دنیایی موریانه زدهای است که ظاهرش حفظ شده اما فشاری از نگرانی را از خود متصاعد میکند. در این سکانس لی، هائه و چونگ را در نگاهی آمیخته با اِروتیکی طولانی معلق نگاه میدارد. گویی که میخواهد هر دو آن ها را در آن لحظه به پایان برساند. کات! هر سه دفعهای که چونگ برای غذا دادن میرود گربه را نمیبیند. حتی صدایی نمیشنود و ردش را پیدا نمیکند. تا هائهمی از آفریقا باز میگردد. اما تنها نیست. در راه با پسر جوان، پولدار و خوش پوشی وارد رابطه شده است. بِن Steven Yeun از همان ابتدا چنان محصور کننده ظاهر میشود که چونگ خود را یک بازنده متصور میشود.
بعد از این مقدمه چینی، فیلم Burning پله به پله سر و شکل میگیرد و ما لحظه به لحظه با چونگسو همراه می شویم تا از موقعیتی ابتدایی به تراژدی نهایی برسیم که حجمش انتها ندارد. در بررسی فیلم Burning باید اشاره کرد که لی فیلمی ساخته که چندین انتهای پیش فرض را در خود نهادینه دارد. فیلم در مقاطعی میتواند تمام شده باشد. اشارات ریز لی در فیلم به هاروکی موراکامی، به ویلیام فاکنر و همچنین به گتسبی بزرگ و فیتزجرالد نشاش از آن دارد که تا چه اندازه لی در مرز واقعیت و خیال در حال نوسان است. حتی در جاهایی که خود به واقعیتش اذعان دارد با خود نفی واقعیت همراه است.
بیشتر بخوانید: تحلیل فیلم جنگ سرد Cold War ساختهی پاول پاولیکوفسکی؛ آیا عشق زنده است؟
در نقد و تحلیل فیلم Burning باید اشاره داشت فیلم پُر است از استعارههای جاساز شده درون سکانس ها. از پانتومیم و اشاره مستقیم به گربه و نامکانی گربه تا غروب خورشید و خود آن به عنوان نمادی از تمام شدن، سوختن و رسیدن به سر مقصودی از معنا، همگی سر نخهایی برای ارتباط است. از مشاهدات هائهمی در غروب در آفریقا تا رقص برهنه وی در غروب لاجوردیِ کنار مزرعه هنگامی که دوربین هم مرز واقعیت و خیال را در هم میشکند همگی گواه بر آن است که با چه دیدی باید به فیلم نگریست.
مهمترین نکته فیلم شخصیت نویسنده داستان یعنی چونگ است که از ابتدای فیلم دیالوگهایی مبنی بر شروع نویسندگی و سعی وی برای نوشتن اولین رمانش دارد. ظهور و فروغ هائهمی به نحوی است که از همان ابتدا میتوان دختر را وهمی دانست که همچون بذری در ذهن چونگ کاشته و پرورانیده میشود. همچون رابطه با هائهمی که در سکانسی از عشق بازی دو نفره با حذف دختر به ناگاه به خودارضایی تبدیل میگردد و یا وجود گربه که وجود بصریاش تا انتها زیر سوال است اما به لحظهای به عنوان گره گشای درام این آدم کشی شناسانده میشود. یا خود بِن که همچون گستبی بزرگ (در فیلم اشاراتی به آن میشود) همه چیز زندگیاش مبهم است. از رابطهاش با هائهمی تا دو میزانسن مهمانی و خمیازههای وی تا حتی سر نخهای خود ساختهای که بِن مبنی بر آتش زدن گلخانهها به چونگ میدهد. فیلم Burning در رابطه با سوختن است. اما نه سوختن گلخانه بلکه سوختن درون. آب شدنی از جنس پرداختِ بها برای عبور از گرسنه کوچک به گرسنه بزرگ.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم Pulp Fiction اثر کوئنتین تارانتینو؛ جرعهای از یک اقیانوس
در تحلیل فیلم Burning و جدای بحث محتوایی، لی چانگ- دونگ از نظر تکنیکال هم درخشان ظاهر شدهاست. از نورپردازیهای هدایت شده و هماهنگ که به مفهومی واحد اشاره میکنند تا گارگردانی لحظاتی که حقیقتا به یاد ماندنی هستند. سکانس سرگردانی چونگ بین گلخانهها در پی حقیقت، دارای نوعی تعلیق است که شکل شمایل مدرن فیلمهای هیچکاک را یادآور میشود. نفس نفس زدنهای چونگ و استیصالِ نگاه وی همراه با دوربین ملتهب از نکات درخشان این سکانس است. همچنین موسیقی متن این فیلم نیز کاملا در فیلم حل میشود و در لحظاتی آن قدر سکوتْ که گویی فاصلهها حرف میزنند. فیلم دو ساعت و نیمی لی تمام کلید موفقیتش در تدوین آن است. لی به شکلی فیلم را کنار هم چیده که مخاطب سطحیاش در همان لحظات اولیه فیلم را رها کند اما این نکته ضعف فیلم نیست. کارگردان با ظرافت سکوت میان نوتهایش را چیده و تنظیم کرده است و این سکوتهای کشدار ملودی غم انگیز نواخته شده را معنا دار میکند.
در نهایت در تحلیل و بررسی فیلم Burning میتوان اشاره داشت که Burning سراسر تامل است نه سرگرمی، چند لایهای است از خیالِ آغشته به واقعیت که حتی در سکانس پایانیِ آتش زدن هم برف میآید هنگامی که هنوز قطعیتی از سوختنِ همه چیز وجود ندارد.
چرا این همه راه رو
از اینجا تنهایی رفتم؟
ولی بعد خورشید غروب کرد
در افق بیپایان شنی
آفتاب غروب کرد
اولش نارنجی رنگ بود
و بعد مثل خون قرمز
و ارغوان… کبود
در این بین هوا داشت تاریکتر میشد و
غروب آفتاب ناپدید
و بعد یهو گریهام گرفت
“انگار به پایان دنیا رسیدم”
این فکر اومد توی ذهنم
و منم میخواستم مثل غروب آفتاب
ناپدید بشم.
،مردن خیلی ترسناکه
پس دعا کردم کاش بتونم جوری ناپدید بشم
انگار هرگز وجود نداشتم
بیشتر بخوانید: تحلیل فیلم Kwaidan اثر ماساکی کوبایاشی؛ ارواح داستانگو و رؤیاهائی که می آیند…
پاسخی بگذارید لغو پاسخ
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
اگر جوابی برای دیدگاه من داده شد مرا از طریق ایمیل با خبر کن
نام *
ایمیل *
وبسایت
Current ye@r *
Leave this field empty