عاری از جذبه quot; انسان بودن


عاری از جذبه  quot; انسان بودن

آسمان ابری ایست , باز و به جای باران شوق بر آفاق روانم جاریست... نور می بارد باز... و دلم چون خورشید روشن... کوه نور بر وجودم عشق می تاباند... می نوازد ،بر چنگ بر سکوتم آهنگ دادشاعر:مرجان امیری

آسمان ابری ایست , باز
و به جای " باران
شوق بر آفاق روانم جاریست...
نور می بارد باز ...
و دلم چون خورشید " روشن ...
کوه نور بر وجودم عشق می تاباند...
می نوازد ،بر چنگ " بر سکوتم آهنگ "
داد گوید" ساز ' گوید خبری است !!!
خبری ایست از " تبار ملکوت"
داد گوید" راست ' گوید سفری است !!!
سفری ایست از " دیار ناسوت "
و به ذوق پرواز ...
اوج خواهم گرفت ...
تا بیابم " جبروت "
و رسیدم تا آن "سبزه سوار"
تک درختم یافتم '''
وه ' چه زیباست هنوز...
زیر نور مهتاب...
می شود سازم " جور
و نسیمم...بوده است...
آن " کهن دیرینه" یار عزیز...
وه " که خواهم خواند با سوز و گداز...
که کجایی " ای یار "
و تو را خواهم خواند ...
تا بیایی و شوم همسفر" روح جهان "
و تو می آیی ...
باز " از دیارت لاهوت "
و مرا خواهی داد...
یار "بال پرواز "
عاری از "جذبه انسان بودن "
عاری از آنچه که بودم " خود ' من "
و فراسوی "مکان "
و فراسوی " زمان "
آنچه بوده است " جهان "
خواهم دید ... آه باز خواهم دید...
از نگاهی که 'ز' چشمان تو بر میخیزد...
آه ای جان....
ای کهن دیرینه " مقصودم دلم " ...
همچنان " خواهم دید...
از نگاهی " که 'ز' چشمان تو بر می خیزد...
خارج از " جذبه انسان بودن "
خارج از جذبه " خود ' من " بودن ...
11.1.1398


























حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


اولین واکنش منوچهر هادی به ویدئوی جنجالی یکتا ناصر