خبرگزاری مهر - گروه استانها: اولین محل اسکان زائران راهیان نور مازندران در خوزستان هتل هفت ستارهای است به نام اردوگاه شهید جعفرزاده در اندیمشک. جنس ستارههای این هتل آسمانی ست اگرچه ستارههایش زمینی بودند، دورتا دورش را که نگاه میکنی آثار جنگ میبینی، به همان شکل و قیافه پر از ادوات جنگی تیرو ترکش خورده.
هتلی که شهدا برای مهمانان خود آماده کردند، یک دروازه بیشتر ندارد به نام دروازه قرآن. درست مثل ماشین زمان عمل میکند و تو را از سال ۹۸ به سال ۵۹ آغاز جنگ تحمیلی میبرد.اتاقهای این هتل سولههایی است با ارتفاع ۳ متر که به رینگهای بتنی معروف بوده و در کنار هم چیده شده است. تا چشمت میافتد به فضای اردوگاه خود را در یک منطقه جنگی حس میکنی. بوی عود و دود اسپند گره میخورد با شور و هیجان زائرها که مورد استقبال گرم خادمین شهدا قرار میگیرند.
در میان خادمین جوانی که حضورشان چشمگیر است، خادم میانسالی مشغول اسپند دود کردن است و با لبخند مادرانه به زائران خوش آمد میگوید، نظرت را به خود جلب میکند. چند سوال مدام دورسرت می چرخد که این مادر سال نو باید در کنار بچههایش باشد، اما حالا در اینجا چه میکند.
زینب مقصودی همسر شهید یدالله توکلی عمر زندگی اش با شهید به سه سال بیشتر قد نداد آن هم با دو فرزند و دویادگار شهید به نام محسن و حسین. شهیدی که همان بار اولی که به جبهه دهلران منطقه موسیان اعزام میشود بعد از دوماه به آرزویش میرسد و پیکرش بعد از ۱۲ روز از شهادتش در ۱۸ آبان سال ۶۱ در عملیات محرم به روستای واسکس از توابع شهرستان دابوشت آمل برمی گردد.
همسر شهید توکلی به خبرنگار مهر میگوید: پسر اولم سنش به دوسال نمیرسید و پسر دومم هم شش ماهه بود، وقتی همسرم خواست به جبهه اعزام شود به او گفتم شما دو بچه قد و نیم قد دارید، در جوابم گفت بعضیها که عازم جبهه اند، هنوز مجرد هستند و ازدواج نکردند یا تازه عروس دارند، اما شما الحمدالله دو تا فرزند داری. این را گفت و رفت.
از کسی که در ۱۸ سالگی ازدواج کرد و در سن ۲۱ سالگی با داشتن دو بچه کوچک آن هم در دهه ۶۰ و اوج نداریها و سختیها همسر شهید شد انتظار گفتن خاطرات با شهید را نباید داشت. خانم مقصودی با یک آه عمیقی میگوید: «در همان سه سال زندگی با همسرم هیچ کمبودی حس نکردم، بااینکه یک مسافرت کوتاه باهم نرفتیم مثلاً به امام زاده عبدالله آمل که فاصلهای زیادی با روستای ما نداشت، اما زندگی با شهید برایم لذت بخش بود.
ادامه میدهد: همسرم نماز و روزه اش ترک نمیشد، تا میتوانست به محرومین و نیازمندان کمک میکرد، حتی بیشتر از توان و وسع مالی اش. همیشه، این ویژگیهای شهید توکلی ۲۵ ساله رئیس شورای روستا بود و هم فرمانده پایگاه بسیج، از زبان همسرش که حالا خادم الشهداست.
وقتی از خانم مقصودی میپرسی چرا خادم شد، با زبان محلی «وظیفه خودم می دانم به زائران شهدا خدمت کنم حتی اگر یک لیوان آب دست زائران دهم.
با افتخار میگوید: «قبلاً به عنوان زائر به مناطق میآمدم و الان چهار سال است خادم الشهدا هستم و در کنار خادمان دیگر درس یاد میگیرم. فرقی نمیکند کجا کار کنم از تمییز کردن سرویس بهداشتی تا کمک در آشپزخانه.»
خانم مقصودی میگوید خیلیها وقتی متوجه میشوند من همسر شهید هستم میگویند شما چرا می آیید، شما که با شهید زندگی کردید و بقولی شهید پارتی و شفیع شماست اما در جوابشان یک حرف بیشتر ندارم: «با چراغ همسایه خانه من که روشن نمیشود، هرکسی باید خودسازی فردی داشته باشد. همسر شهید بودن ملاک نیست، مسئله خودسازی است که باید اعمال و رفتارم را شبیه شهید کنم.»
میگوید: روستای ما هفت شهید دارد که فقط همسر من متأهل بود و مابقی شهدا همگی مجرد و جوان بودند حتی برادرزاده همسرم، شهید علیرضا توکلی که ۱۸ ساله اش بود به شهادت رسید.
خادم الشهدای اردوگاه شهید جعفرزاده که بعد از شهادت همسرش وظیفه خود را خدمت رسانی به زائران شهدا میداند، از مسئولان میخواهد به اندازهای که از دستشان کار برمی آید برای جوانانی که توان مالی برای ازدواج ندارند اقدام کنند، جلوی این تورم و گرانی را بگیرند.