مافیا...


مافیا...

در این سپیده دم،مرا با نگاهی عاشقانه،روانه ی سفر به آرامگاهِ محبوب دلت کن... جانِ پیوسته از عشقت،فریاد می زند این دلداده چهره را... با قلبی آکنده از چشم انتظاری باز هم می خواهدت این دلِشاعر:سیده وریشه حسینی

در این سپیده دم،مرا با نگاهی عاشقانه،روانه ی سفر به آرامگاهِ محبوب دلت کن...
جانِ پیوسته از عشقت،فریاد می زند این دلداده چهره را...
با قلبی آکنده از چشم انتظاری باز هم می خواهدت این دلِ مسکوتِ،خموشِ،بی تابم...
کاش مرا برای من بخواهی...و من هم از تو همان نگاه هایِ روز اول را می خواهم...که حواس نمی برد،می رقصید و می رقصید...شبیه موهایِ طلاییه دخترکی ده ساله،که بادِ مست از لا به لایِ تارِ موهایش می گذشت و نقش مافیایِ مجنون دلی را بازی می کرد...
_
_
_
__مُدام دِل می بُرد...

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


انفجار حین مهار آتش در مغازه نقاشی خودرو در رشت