به تو پناه می یارم
به تو که همرامی
توی غمو دردا
خدا که باهامی
یه درد با شعله
برای کشتن من
دوباره یاسی که
با درد همدستن
یه داغ تازه ای که
منو سپرده به موج
به اون تلاطمی که
منو رسونده به اوج
همش هراسِ و ترس
یه قایقی که شکست
نه ساحلی پیداست
نه یه جزیره هست
به جز خدای منو
به جز نگاه خودش
کجا میشه برسم
یه جا تو راه خودش
به تو که همرامی
توی غمو دردا
خدا که باهامی
یه درد با شعله
برای کشتن من
دوباره یاسی که
با درد همدستن
یه داغ تازه ای که
منو سپرده به موج
به اون تلاطمی که
منو رسونده به اوج
همش هراسِ و ترس
یه قایقی که شکست
نه ساحلی پیداست
نه یه جزیره هست
به جز خدای منو
به جز نگاه خودش
کجا میشه برسم
یه جا تو راه خودش