درگذشت سید اصلاح‌طلب


مشکل اساسی در راه مبارزه با استعمار، که حتی سبب توقف مقاومت و اصلاحات در کشور‌های اسلامی شد، بر سر نحوه رویارویی با غرب و جبران عقب‌ماندگی‌ها بوده است که در نهایت موجب جدایی و رویارویی افراد و افکار مختلف درون این کشور‌ها شد.

درگذشت سید اصلاح‌طلب
سید جمال‌الدین اسد آبادی و امین‌الضرب و چند تن از تجار دوره قاجار
رشد بورژوازی در قرن ۱۴ میلادی، جنبش اصلاح‌گری دینی در قرون ۱۵ و ۱۶، انقلاب‌های سیاسی و روی کار آمدن سلطنت‌های مطلقه غیردینی در قرون ۱۶ و ۱۷، انقلاب صنعتی در قرن ۱۷، انقلاب‌های علمی و معرفتی قرون ۱۶ تا ۱۹، کشف قاره آمریکا و سرزمین رویایی هندوستان در قرن ۱۵، انقلاب روشنگری در قرن ۱۸ و سرانجام انقلاب‌های دموکراتیک قرن نوزدهم در اروپا، همگی در سیری طبیعی و تدریجی، اما پر از چالش میان نیرو‌های قدیم و جدید، به قدرتمندی غرب و ضعف دیگر نقاط جهان انجامید. (رندال،۱۳۵۳)

درحالی‌که کشور‌های اسلامی، چون ایران با دو رویه دانش و استعمار غرب همزمان مواجه شدند، (حائری،۱۳۶۷: ۱۵)، اما همگی پس از شکست‌های نظامی سریع و آسان، ولی پر بها، متوجه دگرگونی‌های جدید و فاصله خود با غرب شدند. این کشورها، تماما قبل از رویارویی مستقیم و نظامی با غرب، بر برتری فکری، سیاسی (نظام حکومتی)، اجتماعی، اقتصادی و حتی نظامی خود باور داشتند، اما فروپاشی سریع، ناگهانی و بسیار گسترده در رویارویی با غرب که شکاف و فاصله بزرگی را میان آن دو به نمایش گذارد، بر چنین تفکر جزمی و خودخواهانه‌ای پایان داد و به تسلیم و زانو در آمدن آن‌ها در مقابل تمدن غرب با هر دو رویه آن انجامید. (طباطبایی،۱۳۸۴: ۳۰)

گرچه در آغاز چنین تسلیم و سرخوردگی‌ای تقریبا با از دست رفتن سرزمین‌ها، سرمایه‌های ملی، فرصت‌ها و تحمیل حقارت‌ها همراه بود، اما به تدریج درون همین کشورها، جنبش‌هایی شروع به حرکت و رشد کردند که با زیر سوال بردن رویه دوم یعنی استعمار غربی و در پی برون‌رفت از وضعیت تحمیلی، دست به اقدام و مقاومت به شیوه‌های مختلف زدند.
اما مشکل اساسی در راه مبارزه با استعمار، که حتی سبب توقف مقاومت و اصلاحات در کشور‌های اسلامی شد، بر سر نحوه رویارویی با غرب و جبران عقب‌ماندگی‌ها بوده است که در نهایت موجب جدایی و رویارویی افراد و افکار مختلف درون این کشور‌ها شد. به‌ویژه آنجا که چنین مبارزه‌ای مستلزم تغییر در «بینش و رویه» بوده است، با یکدیگر دچار اختلاف شده که ناشی از نوع برداشت آن‌ها از دین و مدرنیته یا همان رویه دانش و کارشناسی تمدن بورژوازی غرب بوده است.

همین مبارزه با رویه استعماری غرب، کشورهایی، چون ایران را وارد دوران جدیدی کرد که این بار برخلاف هدف اصلی یعنی کسب استقلال و رویارویی با استعمار، به نزاع شدید درونی میان نیرو‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی انجامید. (ارجمند،۱۳۸۳: ۱۱۳-۹۹) درحالی‌که اروپا این چالش‌ها را به تدریج، طی چند صد سال پشت سر نهاد، اما کشور‌های اسلامی به یکباره و در رویارویی سخت با قدرت مخرب امپریالیستی، درگیر نزاع‌های درونی بر سر نحوه پیوستن به دنیای مدرن شدند، بدون آنکه هیچ‌کدام از ساختار‌های فعلی آن‌ها آمادگی پذیرش ساختار‌های جدید را داشته باشد. (بهنام،۱۳۷۵: ۲۱-۱۹)

درحالی‌که جریان روشنفکری در این کشور‌ها از جمله ایران، خواهان اخذ تمدن غرب برای جبران عقب‌ماندگی‌ها بوده است، جریان شریعت مدار خواهان توجه به سنت‌ها و در راس آن دین بوده و تنها راه سعادت را توجه به آموزه‌های دینی می‌دانست که این مساله در نهایت به رویارویی میان آن دو همچون تحولات پس از انقلاب مشروطه ایران (و اعدام شیخ‌فضل‌الله نوری) منجر شد. (کمالی،۱۳۸۱: ۱۳۳)
از درون این دو جریان در همین اثنا جریان سومی شروع به بالیدن کرد که توسط سیدجمال‌الدین اسدآبادی برای کلیه ملل اسلامی به منظور جبران عقب‌ماندگی‌ها و کسب استقلال پایه‌گذاری شده بود و سپس توسط افرادی، چون شیخ‌هادی نجم‌آبادی، آیت‌الله نایینی در کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله»، ملاعبدالرسول کاشانی و اسدالله ممقانی برای حل اختلافات داخلی میان مسلمین عرضه شد. (میر سپاسی،۱۳۸۴: ۳۱۵-۳۱۴) جریان سوم که با هدف سازگاری دین با مقتضیات جدید توسط سیدجمال بنیان نهاده شد، حتی در دهه‌های بعدی نیز ادامه یافت و تاثیری شگرف در کلیه کشور‌های اسلامی در مبارزه با استعمار، خودآگاهی و تلاش برای جبران عقب‌ماندگی‌ها داشته است.

اولین و مهم‌ترین نوگرای دینی که می‌توان در ایران و جهان اسلام از او یاد کرد، سیدجمال‌الدین اسدآبادی است. مبارزی جهانی و نه محدود به جغرافیای خاص، اسلامی و نه ملی، رادیکال نه بنیادگرا، استقلال‌طلب و استبدادستیز که قصد داشت با رجوع دادن مسلمین به کتاب (قرآن) و اخذ تمدن غرب، دین را از چهرگان افراطی، غیرسازگارانه، خرافی، جهل و بدفهمی برهاند و آن را تبدیل به چهره‌ای مدرن، سازگار، جهانی و انسانی کند تا به این وسیله بتوان هم از استبداد و عقب‌ماندگی در سرزمین‌های اسلامی رها شد و هم استعمارگران را که حامی اصلی استبداد و عقب‌ماندگی در سرزمین‌های اسلامی‌اند، و قصدی جز ثروت‌اندوزی و چپاول اقتصادی ملل مسلمان ندارند، که در این راه بر جهل مسلمین و تفرقه میان آن‌ها دامن می‌زنند، بیرون راند. از دید اسدآبادی، نخستین کار در این راه گشودن کتاب تاریخ زندگانی و حیات بشری است:

«از اوضاع و احوال ملت‌های گذشته و مراحل مختلف آن آگاه باشیم و از تحولات ادواری آن مطلع شویم، چون به این وسیله می‌توانیم به علل ترقی و پیشرفت ملل شرق پی ببریم.» (اسدآبادی، عروه الوثقی:۲۲۹)

بیشترین توجه سیدجمال و نگرانی‌های او، به مساله عقب‌ماندگی کشور‌های اسلامی و درماندگی آنان در مقابل غرب است که هر روزه بر پریشانی، فقر و وابستگی‌شان افزوده می‌شود. او به‌طور راسخی رهیدن از عقب‌ماندگی را ممکن می‌داند و تمام هم خود را مصروف آن می‌سازد که در رفع آن‌ها کوشا باشد. «این معجزه (ترقی و نیل به تمدنی شکوفا) در گذشته یک بار به ظهور پیوسته، پیشینیان ما از جاهلیت رسته، به اخذ و اقتباس از یونان و فارس پرداختند، در آن افزودند و رواج و رونق دادند و تمدنی بنا نهادند که اروپای امروز وامدار آن ست.» (اسدآبادی، ۱۳۴۸: ۵۵)
سیدجمال‌الدین همانند بسیاری دیگر که با موج یکباره تمدن غربی در شکل سلطه‌گرانه‌اش مواجه شده‌اند، از علل عقب‌ماندگی و ضعف مسلمانان می‌پرسد: «گریه‌ام بر گذشتگان و اشکم بر پیشینیان است. شما کجایید‌ای گروه رحمت و‌ای یاوران حقیقت؟ شما کجایید‌ای ستارگان درخشان مردانگی و‌ای اختران مجد و عظمت... چشم باز کنید و این روز بی‌سامان و وضع پریشان ما را بنگرید و بر حال فرزندان و نوادگان خود بیندیشید. آنان از راه و روش شما منحرف گشته‌اند...» (اسدآبادی، ۱۳۴۸: ۱۴۷)

او که به کشور‌های مختلف اسلامی و غربی سفر کرده و از نزدیک هم با مشکلات مردم مسلمان آشناست و هم با دستاورد‌های جدید غرب و نقش آن در پیشرفت و سلطه غربیان، چاره کار را در سازش میان اسلام و مدرنیته می‌دانست که قبل از همه می‌بایست دین را از اوهام و خرافه رهانید تا حلال مشکلات باشد و نه مانع توسعه‌یافتگی. از دید او غالب ادیان موجوده گرفتار اوهام و خرافات هستند.
درگذشت سید اصلاح‌طلب
سیدجمال‌الدین اسدآبادی، اندیشمند و از چهره‌های شاخص روشنفکری ۱۸ اسفندماه ۱۲۷۵ در ۶۰ سالگی در عمارت سلطنتی استانبول درگذشت. تابوت او به گورستان مشایخ محله انتقال داده شد.

بنا به درخواست دولت افغانستان مبنی بر انتقال کالبد او، این درخواست از سوی دولت عثمانی مورد قبول واقع شد و در سال ۱۲۸۴ پیکر سیدجمال‌الدین از استانبول به کابل منتقل و در دانشگاه کابل دفن شد که با دفن تابوت او در این محل، نام «دارالفنون» را بر آنجا گذاشتند و در زمان سلطنت «محمد ظاهرشاه» در سال ۱۳۱۱، سازه بلندی از سنگ آبنوس سیاه بر بالای آن نصب شد. اسدآبادی گفته است: «من صدراعظم نمی‌خواهم بشوم، من وزیر نمی‌خواهم بشوم، من ارکان دولت نمی‌خواهم بشوم، من وظیفه نمی‌خواهم، من عیال ندارم، من ملک ندارم و نمی‌خواهم که داشته باشم... من همیشه به یک حالت بوده و خواهم بود، جز نصیحت و اصلاح مقصد دیگری ندارم...» (خسروشاهی، سیدهادی، نامه‌ها واسناد سیاسی سیدجمال‌الدین اسدآبادی، ص۷۱- ۷۰)
منبع: دنیای اقتصاد

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه تاریخی

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


می دانستید مادر ترانه علیدوستی یک هنرمند معروف است؟ | شباهت جالب ترانه علیدوستی به مادر...