شاید تصادفی ام را برایت بیاورند!


شاید تصادفی ام را برایت بیاورند!

پشت پلک هایم یک من آرایش سنگینش کند که بخوابم زیر جور ِ روزگار... ◻ از بوی ِ سگی ِ مردها بیزارم، عرق و سیگار!!! ◻ صفحه ی مغزم سفید ِ سفید مثل یک بوم ِ رنگ ِ روغن؛ نقش تو را می اندازم رویش! به یادشاعر:بهرام شریفی

پشت پلک هایم یک من آرایش
سنگینش کند که بخوابم زیر جور ِ روزگار...

از بوی ِ سگی ِ مردها بیزارم،
عرق و سیگار!!!

صفحه ی مغزم سفید ِ سفید
مثل یک بوم ِ رنگ ِ روغن؛
نقش تو را می اندازم رویش!
به یاد کَنتر ِ سفید ِ آشپزخانه ی خانه ات...

عشق من به تو آنقدر پاک بود
که دوام نیاوردی اش...رفتی
دراگ زدم
که نبینم
که کور باشم...

تو نه عرق می خوردی،
نه بوی عرق می دادی!
نه سیگار می کشیدی،
نه بوی سیگار مرا می پسندیدی!
رفتی...
حالا من،
بوی مردها را می دهم!!!
بویی که دوام نمی آورمش...

-صندوق ِ پُستی ِ سر ِ آفریقا-
نامه ای برایت روی صندوق گذاشته ام!
گفتند نیندازم داخلش،
: 'مأمور این خیابان پارسال همین جا تصادف کرده!!!'

هیچ وقت نگفته بودی که مأمور پُست بودی!!!
همین الان
همین جا تصادف می کنم
شاید تصادفی ام را برایت بیاورند!!!

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


شعر لطف حق به صورت داستان + متن شعر