نغمه خوان عشقم و در فکر حاشا نیستم
آب باشد ماهرم مرد تماشا نیستم
نرگسی ار سوی ما آیت کند چشمان یار
موج طوفان خورده ام در بند دریا نیستم
صوفیان در بزم خود نامت به یا هو می برند
عاشق پشمینه پوشم اهل دیبا نیستم
مکتب ما در عدالت دست شیخان بسته است
دل چو گیرم جان دهم فرزند نیما نیستم
حال زارم آنچنان انگشت نمای شهر شد
سمبل جانانه ام انگشت ایما نیستم
صورت ظاهر اگر معیار عاشق پروری ست
آنچنان زیبا شوم هر چند که زیبا نیستم
حاتم طائی بداند ار کرم ورزی کند
من غلام همتم بی دست و بی پا نیستم
کنج عزلت برگزیدم تا جهان را در کنم
ای جهان آگاه باش من مرد تنها نیستم