باخودت


باخودت

با خودت من تورا مانند جان دانم قضاوت با خودت آمدم بی دعوت حیرانم اجابت با خودت‌ اهل خواهش نیستم بر تو تمنا می کنم دل به دستت داده ام نوع تجارت باخودت هر چه گویی من سر اپا گوش بر فرمانتم بیشاعر:ناصر پورصالحی

با خودت
من تورا مانند جان دانم قضاوت با خودت
آمدم بی دعوت حیرانم اجابت با خودت‌

اهل خواهش نیستم بر تو تمنا می کنم
دل به دستت داده ام نوع تجارت باخودت

هر چه گویی من سر اپا گوش بر فرمانتم
بی کلامم راضیم رمز اشارت با خودت

همچو خاکی زیر پایت تحفه جان ریختم
له کنی یا گل بکاری هر کتابت با خودت

بی تو هرگز را نوشتم بر سر این زندگی
زیر پایت را نگاهی کن تلاوت با خودت

من اسیر رشته گیسوی پر چین توام
مدت زندان این بندو اسارت با خودت

عشق بازی ها نمودم من به یادت در خیال
گر بخواهی واقعی باشد نظارت با خودت

تیر عشقت روی این سینه نشسته مدتیست
قلب هم در سینه دارم پس اصابت با خودت

می رسد پایان این دوران ماهم می رود
فرصت عشق است و لذت استقامت باخودت

کودکی دیدی چه زود از گوشه عمرت پرید
بگذرد فصل جوانی هم نهایت با خودت

قرعه اقبال من افتاده اکنون دست تو
احترام و خوب رویی یا اهانت با خودت

ناصر از این چرخ گردون بس جفا ها دیده است
بعد از این این مرد عاشق را رعایت با خودت
ناصر پورصالحی خاکی

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


عکس عجیب غفوریان پربازدید شد!