کشور عجایب و غرایب، کشور آشفته و سراسیمه


کشور عجایب و غرایب، کشور آشفته و سراسیمه

در این درگه که گه گه که که و که که شود ناگه مشو غره به امروزت که از فردا نه ای اگه: گو این که شاعر این بیت را برای کشور ما سروده باشد! خواندن آن و پی بردن به آن ساده نیست و سواد بسیار بالا می خواهد. یکی از بزرگترین سیه...

در این درگه که گه گه که که و که که شود ناگه
مشو غره به امروزت که از فردا نه ای اگه:
گو این که شاعر این بیت را برای کشور ما سروده باشد!
خواندن آن و پی بردن به آن ساده نیست و سواد بسیار بالا می خواهد.

یکی از بزرگترین سیه روزی های ما این است که از همه چیز مانند مصراع نخست همین بیت کلاوه سردرگم ساخته ایم و در هیچ موردی تعریف مشخصی از قضایا نداریم. نه در مورد مرزها، نه در مورد نام کشور، نه در مورد منافع ملی، نه در مورد هویت ملی، نه در سیاست خارجی و سمتگیری سیاست خارجی، نه در مورد ساختار نظام؛ نه در هیچ مورد دیگری. در همه موارد با هم اختلاف داریم و اساسی اختلاف داریم.

قانون اساسی ما هم مانند سایر مسایل ما سراسر اگنده از تناقصات است. دموکراسی ما قلابی و ساختگی و انتخابات ما سراسر اگنده از تقلبات است. نه روشنفکر ما به روشنفکر می ماند و نه روحانی ما به روحانی‌، نه چپی ما به چپی و نه راستی ما به راستی.
نه تعریف مشخصی از دشمن داریم و نه از دوست. نه معنای صلح را می دانیم و نه معنای جنگ را.
سال ها است کسی نمی داند که برای مثال صلح میان چه طرف هایی صورت گیرد.
نه دولت ما به دولت می ماند و نه اپوزیسیون ما به اپوزیسیون.
فردا هم دیگر را خواهیم خورد و کشور ده پارچه خواهد شد. اگر جهان به ما نان ندهد، از گرسنگی یک دیگر را خواهیم درید‌.

طرف اینکه یگانه کشور جهان هستیم که تا کنون استاتوس جیوپولیتیکی ما به گونه نهایی تعیین نشده و در پرده یی از ابهام است. هر چیزی را هم که برای ما بسازند، به دست خود ویران می کنیم. به هیچ ارزش و معیاری هم پابند نیستیم.
در هیچ جای دنیا نمی توان کشوری را با این همه نابه هنجاری ها و نابه سامانی ها سراغ کرد.
به آدم نابینا و لنگی می مانیم که ما را به میدان فوتبال آورده باشند. آن هم در مسابقات جام جهانی.
در یک سخن، مانند همین بیت معنی پیچیده ای داریم.

یک کشور و یک نظام هنگامی می تواند دم از موفق بودن بزند که بتواند سرپاهای خود بیستد و به ثبات سیاسی و توسعه پایدار دست یابد و خودبسنده باشد. ما بار دوش بیگانگان هستیم و پا نداریم. نه از ثبات خبری است و نه از توسعه. تنها چیزی که پایدار است، بحران و چالش است.
حتا پیمان راهبردی ما با امریکا هم اگنده از ابهامات و تناقضات است.
هیچ دوست و همپیمان واقعی هم در جهان نداریم. ما به همه بدبین هستیم و همه به ما. هیچ کسی هم در برابر هیچ مرجع و کسی پاسخگو نیست.
هر کسی پخپل سر هر کاری داش خواست می کند. از بالا تا به پایین.
شب و روز هم به جای حل مسایل ریشه ای و بنیادی، به مسایل فرعی می چسپیم. هیچگاهی هیچ مشکلی را تا پایان حل نمی کنیم. هر روز هم گرهی بر کورگره های دیگر افزود می نماییم. نه بزرگ ما معلوم است و نه خورد ما.

از دید من، بیشتر این نارسایی ها ریشه در تبارگرایی افراطی و خودفروختگی نخبگان سیاسی دارد که هر یک خود را به کشوری فروخته اند و فرمانبردار بیگانگان اند.
هیچگاهی هم نمی توانیم از فرصت ها بهره برداری بهینه نماییم. بسنده است بگوییم که در 17سال گذشته نزدیک به 150میلیارد دالر به کشور سرازیر شد، اما قادر به حل یک مشکل هم نشدیم.

فشرده سخن کشوری داریم که در آن همین بیت صدق کند:
در این درگه که گه گه که که و که که شود ناگه
مشو غره به امروزت که از فردا نه ای اگه
یعنی کشوری که در آن ناگهان کوه کاه و کاه کوه می شود و کسی هم از فردا آگاه نیست.
یعنی کشور عجایب و غرایب، کشور آشفته و سراسیمه و سرگشته.

چه باید کرد؟
نخست باید بپذیریم که به راه نادرستی راوان هستیم. گفتار، پندار و رفتار ما نادرست است. پس باید در وضع خود دگردیسی و تغییر بیاوریم.
در یک سخن، نیاز به یک تغییر و دگردیسی کلی و همه جانبه در همه زمینه ها داریم. باید یاد بگیریم که اهداف معینی را در برابر خود بگذاریم و برای حل آن ها به بسیج همگانی و سراسری بپردازیم.

برای پایان دادن به این فاجعه، یعنی به بن بست استراتژیکی در همه عرصه ها باید در گام نخست ساختار نظام را در کشور تغییر داد. به گونه یی که به انحصارگرایی لگام گسیخته پایان داده شود و زمینه مشارکت فراگیر توده یی در مدیریت فراهم آید و از تمرکز بیش از حد قدرت و صلاحیت ها در یک دست جلوگیری گردد. مادامی که همه صلاحیت ها و قدرت و اختیارات و امتیازات در یک دست باشد، گروهی به ستایش ارباب و توجیه کراماتش و گروهی دیگر هم به نکوهش و سرزنش او می پردازند. اما تا به کی؟
اگر دیر بجنبیم، با توجه به این همه نابه سامانی ها و با توجه به این که این نظام بیش از این کارایی ندارد، دیر یا زود شیرازه هستی مان از هم فرو خواهد پاشید.
جان مطلب در ان است که با توجه به تمرکز قدرت و امکانات و امتیازات در یک دست، همه بر سر آن به جان هم افتاده اند. اگر از اندازه و میزان این تمرکز بکاهیم، می شود تا اندازه یی به این «رش آوردن» بی رویه پایان دادن.
از همین اکنون بی باوری به آینده و عدم اطمینان به دلیل خطر باز امدن طالبان بر همگان چیره گردیده است.
هیچ کسی نمی داند که چه فردای در انتظار ما است و چگونه سرنوشتی را برای ما رقم خواهند زد.

عزیز آریانفر

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه افغانستان

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


35 تصویر زمینه دخترانه جدید از عکس های شیک کیوت و با کلاس 2022