بازآمدن


بازآمدن

نمی آید هرچه می گویم نمی آید. نه درخواب ونه بیداری، نه با خاهش ونه التماس ، نمی آید؛ باپای خودش نمی آید. گل باران می کنم صحرا را، پژمرده می شوندگل ها؛ افسرده می شود نمی آید. فرش می کنم دریاشاعر:علی غلامی

نمی آید
هرچه می گویم نمی آید.
نه درخواب ونه بیداری،
نه با خاهش ونه التماس ،
نمی آید؛
باپای خودش نمی آید.
گل باران می کنم صحرا را،
پژمرده می شوندگل ها؛
افسرده می شود نمی آید.
فرش می کنم دریا را،
خشک می شود نمی آید.
آذین می کنم کوه ها را،
فرومی ریزند نمی آید .
آسمان را آبی ،
زمین را مهتابی،
تاریک می شود جهانم نمی آید.
عاشق می شوم،
فریاد می زنم ،
می لرزم ،
دیوانه می شود نمی آید.
می گیرمش به سرداب،
می بندمش به شلاق ،
دل پاره می شود نمی آید.
خسته می شوم ؛
بی جان ،
جان می دهم به رهش؛
می میرم ،
سوگوارمی شود نمی آید.
من مرده ام شاید،
برسرگورم گویند ،
سال هاست سایه ای پنهان؛
گه آید وگه نمی آید.


حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


فال حافظ روزانه چهارشنبه 29 فروردین 1403 با معنی و تفسیر دقیق