نیکان و بدان


نیکان و بدان

« نیکان و بدان » راه منزلگه جانان ، به ره عزت نیست جز به غم خوردن و آوارگی و ذلت نیست راه پُـر خوف و خطر باشد و جان بازیهـا راه خوش خوردن وخوش گشتن وبا لذتشاعر:حسن مصطفایی دهنوی

« نیکان و بدان »

راه منزلگه جانان ، به ره عزت نیست

جز به غم خوردن و آوارگی و ذلت نیست

راه پُـر خوف و خطر باشد و جان بازیهـا

راه خوش خوردن وخوش گشتن وبا لذت نیست

خلوت یار نـباشد همه جا شُهره ی1 شهر

خلوت آن به جز از گوشه ی عزلت2 نیست

یار اگر شُهره ی شهری شد و دلخواه همه

پرده داری نـتوان کرد ، وِرا3 عفت نیست

یار مستغنی4 از حُسن و غنی تـر زِ همه

مایل هر دل بی عفت و پست فطرت نیست

شاهبازی که به پرواز درآید به سماء بی پَرنیست

مگسی را نتوان پَر زند آنجا،که وِرا شهپر نیست

عاشقی را که نـباشد نه هنـر ، نـی درمی

با پری چهره ی5 ملکی ، ابداً همسر نیست

مفلسی6 را که ندارد به جهان ،یک زر و زور

با شهنـشاه توانا ، ابداً یک سر نیست

آرزویی به ره یاری ، نـتوان کرد به هیچ

تا که تصمیم تو بر ترک دلت یا سر نیست

دیو فامی7 چو نگینی زِ سلیمان(ع) بگرفت

لایق وحی خدایی و ندای پیغمبر نیست

آنکه اسـرار نبوت طلبـد ، از ره حق

آن محمد(ص) بُوَد و فطرتاً آن کافر نیست

بولهب بود و ابوجهل شدن دشمن آن

آنکه در راه حقـس ، همره هر کافر نیست

ای مسلمان تو بخوان رُقعه ی8 آن روز غدیر

تا بـبینی دیگری غیر علی(ع) رهبر نیست

آن حسینـش که بشد کشته به صد جور و جفا

یک بدی یا دغلی زآن ،به دو صد دفتر نیست

گفتم ای دوست که رهم ، جز سخنم نیست

رهرو راه حقیقت به جهان ، بی غم نیست

هر که در ملک جهان بود و ره حق نـشناخت

حیوان وار چریده است و دلش را غم نیست

هر که آن راه طبیعت و حقیقت نـشناخت

مانده در راه طبیعت،که جز از ماتم نیست

داد و فریاد از آن مردم با کبر9 و غرور

صورتشان آدمن و سیرتشان10 آدم نیست
بولهب را نه حقی به وحی و نه اسرار خداست

این لباسِ عظمت ، جز به بَـرِ خاتم1 نیست

همه از دوستی و مهر علی(ع) دَم بزنند ، لیک

دار بر پاس ،عجب آنکه یکی میثم2 نیست

جمله اسلام طلب می کنن ، امّا که یکی

چون مسلمانی سلمان3 ، زِ مُلک جم4 نیست

تخت جمشید نظر کن ، اثراتـش به زمین

پایگاهی به زمین، مثل همین محکم نیست

نامـی از آن هندو و انبار گهـش

حکمتش می بُوَد ، اما بدنی از جم نیست

عارفا نکته ی سنجیده بگفتم : بشنو

هیچ کس در بَـرِ خلاقِ جهان ، مَحرم نیست

هر که اسرار جهانداری و ملکی بُوَدش

نـتوان گفت :که آن محرم سِـرّ جم نیست

داد و صد داد ،که از لذت این دور جهان

قسمت مرد نکوکار ، یکی شبنم نیست

هر که دانا بُوَد و فکر نکویی بُوَدش

جز به درد و غم و اندوه ،کسش محرم نیست

هر که جویای نگاری5 بُوَد و زجر رهش

زاثر6 زجر رهش ، ابروی آن را خم نیست

حرف نیکوی مرا ، رزم دلیران نـشکست

شکند هر که همین حرف مرا محرم نیست

سخن و دانش من را ، به جهان نیست اثـر

تا که با لطف خدا و سخنـش همدم نیست

صحبت پیرِ طریقت ، مطلب ای درویش

حکمتش از راه طریقت،به جهان محکم نیست

ای که از راه طریقت ، طلبـی ره به بَرش

راه رفتن به برش، جز به رهی از دل نیست

ای حسن قصه ی نیکان و بدان ، کمتر گو

این جهان پُـر بُوَد و قصه ی آنها کم نیست

٭٭٭

1- نامدار- مشهور 2- انزوا 3- او را 4- بی نیاز 5- حوری- فرشته 6- محتاج 7- شبیه دیو 8- نامه 9- عُجب- خودبینی 10- راه و روش- طریقه

1- حضرت محمد(ص) 2- یار وفادار علی (ع) 3- سلمان فارسی 4- جمشید- پادشاه بزرگ ایران 5- محبوب - معشوق 6- از اثر

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


انواع فونت و متن بسم الله الرحمن الرحیم برای بیو اینستا