تمنای تو امشب بر آسمان دلم می
رقصید
ماه با آبشار نقره یی اش سرتاپای تنت را می شوید
نسیم تن پوش بلند خنکش را بر تو می پوشاند
تا تمام خوشه های گندم به هلهله درایند
میان این راه دور...آه...
کاش خیالت راهم میبردی
هنوز در شیوه ی نگاه تو حیرانم
آن روز که دلم گرفته است میدانم صبح به آسمان نگریستم
ونامت به سهو بر لبانم نشسته است
دیگر نگفته ام
دهانم را باز نکردام
اما هنوز دوستت دارم...
رقصید
ماه با آبشار نقره یی اش سرتاپای تنت را می شوید
نسیم تن پوش بلند خنکش را بر تو می پوشاند
تا تمام خوشه های گندم به هلهله درایند
میان این راه دور...آه...
کاش خیالت راهم میبردی
هنوز در شیوه ی نگاه تو حیرانم
آن روز که دلم گرفته است میدانم صبح به آسمان نگریستم
ونامت به سهو بر لبانم نشسته است
دیگر نگفته ام
دهانم را باز نکردام
اما هنوز دوستت دارم...