تو ای مجنون، تو ای یار دل من
تو ای افسونگر، جان و تن من
تو که عشقت مرا آتش به جان زد
همه ملک من و لیلی بهم زد
ندیدی من ز عشقت مست مستم
ندیدی من تو را یک بت پرستم
چرا قلب مرا بشکسته رفتی؟
چرا جان بر لبم بنهاده رفتی؟
امان از دل چه ها با آن تو کردی
دل از دستم برفت، حاشا تو کردی
از آن روزی که چشمانت بدیدم
دگر از یا ربم هم دل بریدم
ولی حالا دوباره بازگشتم
به درگاه تو یا رب سجده کردم
مرا خارم مکن با عشق مجنون
دل آزارم مکن از هجر مجنون
خسته ام زین درد، هجرانش بس است
چاره ای ده، درد دیدارش بس است
سوختم در حصرت یک جان او
درد به درد شد ای خدا، لیلای او
حال، این مجنون که خارم کرده است
درس عشقش بی قرارم کرده است
لیلی راهت شوم شاهم کنی
صد چو مجنون کشته ی جانم کنی
تو ای افسونگر، جان و تن من
تو که عشقت مرا آتش به جان زد
همه ملک من و لیلی بهم زد
ندیدی من ز عشقت مست مستم
ندیدی من تو را یک بت پرستم
چرا قلب مرا بشکسته رفتی؟
چرا جان بر لبم بنهاده رفتی؟
امان از دل چه ها با آن تو کردی
دل از دستم برفت، حاشا تو کردی
از آن روزی که چشمانت بدیدم
دگر از یا ربم هم دل بریدم
ولی حالا دوباره بازگشتم
به درگاه تو یا رب سجده کردم
مرا خارم مکن با عشق مجنون
دل آزارم مکن از هجر مجنون
خسته ام زین درد، هجرانش بس است
چاره ای ده، درد دیدارش بس است
سوختم در حصرت یک جان او
درد به درد شد ای خدا، لیلای او
حال، این مجنون که خارم کرده است
درس عشقش بی قرارم کرده است
لیلی راهت شوم شاهم کنی
صد چو مجنون کشته ی جانم کنی