مرگ سودن و مرگ زیستن
مهدی دادویینژاد نوشتن از مرگ در ایران کاریست بسیار سهل و نوشتن از زندگی اما دشوار، مرگ را به طور دائمی در کنار خود داریم، پس وند همیشگی کارهایمان شده، دلهره اش هست و خیالی اما نیست از بابتش، به قول وزیر خارجه گرامی مان، خودمان انتخاب کرده ایم! ما معمار مرگیم! سرنشین و مشتری خودوریی هستیم که نامش را ارابه مرگ گذاشته ایم، ساکن خانهای هستیم که...
مهدی دادویینژاد نوشتن از مرگ در ایران کاریست بسیار سهل و نوشتن از زندگی اما دشوار، مرگ را به طور دائمی در کنار خود داریم، پس وند همیشگی کارهایمان شده، دلهره اش هست و خیالی اما نیست از بابتش، به قول وزیر خارجه گرامی مان، خودمان انتخاب کرده ایم! ما معمار مرگیم! سرنشین و مشتری خودوریی هستیم که نامش را ارابه مرگ گذاشته ایم، ساکن خانهای هستیم که قبل از زلزله بند بندش از هم باز شده و پای بستی ویران دارد و نقش ایوانی ظریف، معماری مرگ! دانش آموز مدرسهای هستیم که در احاطه بی امان آتشیم! تازه پول هم میدهیم، غیر انتفاعی! دانشجوی بالای کوهی هستیم که خطر ریزشش دائم است و خطر سقوطش مداوم، امروز اتوبوس و فردا تله کابین، پس فردا یحتمل به دلیل گیر کردن در کولاک، شاید هم در دانشگاهی آن طرفتر درگیر انتخاب مرگ خودخواسته پس از اخذ دکتری الهیات! مسافران جادهای هستیم که زیرگذرش را در مسیل زدهایم تا لذت غرق شدگی ابدی را تجربه کنیم، سوار بر قطاری میشویم که مقصدش سوختن است، مسافرکشانی هستیم که از شهرستان به امید یک لقمه نان به تهران میآییم و شب هنگام با پیک نیک خود را خفه میکنیم! آتش نشانانی هستیم که گرفتار آتشیم، دریانوردانی هستیم که در احاطه آب میسوزیم، ما سلاطین مرگیم! در کدام محکمه، عدالت جلب مان کند و به دار مجازات بسپاردمان خدا میداند، اما آنچه در قاب تصویر اخبار تلویزیونی به عنوان اخرین لحظههای قبل از اعدام سلطان مرگ از ما نشان داده میشودو خبرنگار میپرسد چرا؟ جواب میدهیم : ما خودمان انتخاب کردهایم که دیگر گونه زیست کنیم، صلح دائمی با مرگ! چه در شعار و نظر چه در فعل و عمل! فی الواقع مرگ را از ما گریزی نیست. البته که مرگ حق است و ناسپاسی ست شکوه و شکایت از خداوند بابت مردنمان و از قدیم نیز گفتهاند که شتریست که ناگهانی اتراق میکند بر درهرخانهای، اما در این دیار گویی ما انتخابی زیر پای شتر را خالی میکنیم و به زمینش میزنیم، گویی مرگ را به بازی گرفته ایم، گویی هنوز باور نکردیم مرگ است و شوخی ندارد، وقتی شاعرمان مرگ را زیسته و سوده، از ما غیر شاعرها جز این چه انتظاری میرود؟ محمدجواد ظریف شاه بیت تمام مثنویهای پر از مرگ و رنجمان را سروده، چه باور کنیم و چه نکنیم و سعی در نفی مسئولیت خود در قبال مرگ و زندگی داشته باشیم، این ما هستیم که انتخاب کردهایم و میکنیم، اینکه هر روز با مرگ زندگی میکنیم، حتی گاهی دست نوازش به سرش میکشیم انتخاب ماست، ما میتوانیم کمی مرگ را راحت بگذاریم، کمی به او مجال زیستن بدون ایرانی بدهیم، بگذاریم کمی با خودش خلوت کند، امان مرگ را بریدهایم با انتخاب هایمان. ما انتخاب میکنیم که چه کسی مسئول باشدیا نباشد، تعیین کننده خط مشیها باشدیا نباشد، حصارکش باشد یا حصار شکن، واقعیتها را ببیند یا نشئه از توهم باشد و تصمیم بگیرد، مرد باشد یا نامرد، با چین ببندد و بنجل بیاورد یا با ماچین ببندد و نا بنجل! با روس ببندد و قفقاز بدهد یا با مردم ببندد و یک وجب از خاک ندهد! دانشگاه را نوک قله علم کند و مدرک بفروشد یا بیاورد سر خیابان انقلاب و علم بیاموزد! تحریم دوست باشد یا تحریم گریز، اهل صلح باشد یا اهل جنگ، مدارا کند با ملت و دولتها یا خط و نشان بکشد! خوشحال باشد از افول دولتها و سقوط مرگ آور ما را نبیند! قمپز در کند پشت هم یا اسلحهای پُر در سکوت به کمر بسته باشدبرای روز مبادا! آری ما انتخاب میکنیم، همان گونه که در سال ۵۷ انتخاب کردیم، آزادی را، استقلال را، جمهوری اسلامی را! اگر ضربهای دید این آرمانها از بی انتخابی ما بوده، اگر گستاخانی مرگ فروش امروز ما را مختار کردهاند بین انتخاب شیوه مرگ باید طرحی دیگر انداخت و انتخابی کنیم ورای گزارههای متضمن مرگ!