پائیز آمد و رفت
و من هنوز
در حسرت گرمای وجود تو
به آخرین نامه ات
نگاه میکنم
چه زیبا گفت قیصر
گاهی زود دیر میشود
و من از این دیر شدن ها بیذارم
دیر رسیدن
دیر دیدن
دیر گفتن
آری چقدر دیر گفتم
دوستت دارم
و چقدر زود ، دیر شد گفتن من
و چقدر کم بود دوستت دارمهای ما
حالا در پائیزی دیگر
همچو درختی سرد
در انتظار افتادن آخرین برگ
از تن عریان خود
منتظر سفیدی برف
رو به بالا
به دستان آسمان مینگرم
شاید این سرمای دی
تاوان تمام دیر کردن های من باشد
بی تو
بی سر پناه
تمام شبهای زمستانی ام
شب یلداست
و برای من
شب یلدا سردترین شب دنیاست
و من هنوز
در حسرت گرمای وجود تو
به آخرین نامه ات
نگاه میکنم
چه زیبا گفت قیصر
گاهی زود دیر میشود
و من از این دیر شدن ها بیذارم
دیر رسیدن
دیر دیدن
دیر گفتن
آری چقدر دیر گفتم
دوستت دارم
و چقدر زود ، دیر شد گفتن من
و چقدر کم بود دوستت دارمهای ما
حالا در پائیزی دیگر
همچو درختی سرد
در انتظار افتادن آخرین برگ
از تن عریان خود
منتظر سفیدی برف
رو به بالا
به دستان آسمان مینگرم
شاید این سرمای دی
تاوان تمام دیر کردن های من باشد
بی تو
بی سر پناه
تمام شبهای زمستانی ام
شب یلداست
و برای من
شب یلدا سردترین شب دنیاست