« فطرت نیک »
آدم اگر از فطرت دیوی، به در اُفتد
با فطـرت آدم ، بتوانـد بشـر افتد
آدم که به دنیاس ، چه راهی بـتوان رفت
تا راه که رفته ، به بشـر بی خطر افتد
از برّی و بحری،کس اگر راست رَوَد راه
در بحر و برس، راه همان بی خطر افتد
آیا بشر از فطرت خود هیچ نـداند
کز فطرت نیکس ،بشری خوش سِیر افتد
نیکو نظران ، فطرت خوش رسم بشر بود
با فطرت بد ، هـر بشری بد نظر افتد
گر بد نظری،فطرت خود را به بدی یافت
از فطرت خود ، غافلس آن بد نظر افتد
آدم اگر از فطرت نیکش ، شود آگاه
همراه همان فطرت نیکش ، بشر افتد
ای قادر سبحان، تو همین نکته بیان کن
از فطرت نیکو ، بشری خوش سِیر افتد
آخر ره من ، در ره این مرحله طی شد
آدم یک نژادس، به دو ره رهگذر افتد
دانا پدری گفت: به فرزند خود از مهر
مِهـر پـدرس ، راهنمای پسـر افتد
بیچارگی آدمـی از جهل و غـرورس
گر چاره ندانست ، زِ پا تا بِـسر افتد
اینجا حسن از فطرت نیکت هنری جو
از فطرت نیکس ،که بشر پُـر هنر افتد
آدم اگر از فطرت دیوی، به در اُفتد
با فطـرت آدم ، بتوانـد بشـر افتد
آدم که به دنیاس ، چه راهی بـتوان رفت
تا راه که رفته ، به بشـر بی خطر افتد
از برّی و بحری،کس اگر راست رَوَد راه
در بحر و برس، راه همان بی خطر افتد
آیا بشر از فطرت خود هیچ نـداند
کز فطرت نیکس ،بشری خوش سِیر افتد
نیکو نظران ، فطرت خوش رسم بشر بود
با فطرت بد ، هـر بشری بد نظر افتد
گر بد نظری،فطرت خود را به بدی یافت
از فطرت خود ، غافلس آن بد نظر افتد
آدم اگر از فطرت نیکش ، شود آگاه
همراه همان فطرت نیکش ، بشر افتد
ای قادر سبحان، تو همین نکته بیان کن
از فطرت نیکو ، بشری خوش سِیر افتد
آخر ره من ، در ره این مرحله طی شد
آدم یک نژادس، به دو ره رهگذر افتد
دانا پدری گفت: به فرزند خود از مهر
مِهـر پـدرس ، راهنمای پسـر افتد
بیچارگی آدمـی از جهل و غـرورس
گر چاره ندانست ، زِ پا تا بِـسر افتد
اینجا حسن از فطرت نیکت هنری جو
از فطرت نیکس ،که بشر پُـر هنر افتد