چوب شک


چوب شک

چه بی‌رحمانه از دست زمانه چوب شک خوردیم به تاوان گناه ناسپاسی شد که چک خوردیم دل این دهکده از جور خان خود به تنگ آمد که ما از هرکس و ناکس،چه بیهوده کتک خوردیم خوراک گرگ‌ ها شد، شاعر:علی سلطانی نژاد

چه بی‌رحمانه از دست زمانه چوب شک خوردیم
به تاوان گناه ناسپاسی شد که چک خوردیم

دل این دهکده از جور خان خود به تنگ آمد
که ما از هرکس و ناکس،چه بیهوده کتک خوردیم

خوراک گرگ‌ ها شد، برّه‌ های بی‌ پناه دِه
که ما با هر دروغ مرد چوپان، صد کلک خوردیم

خدای خود رها کردیم و دل بر ناخدا بستیم
شکستیم آن نمکدانی‌که خود از آن نمک خوردیم

به جای وعده‌های سفره‌ی خانی که می‌دادند
چه شب‌هایی‌که در اجبارشان، نان کپک خوردیم

عیار کدخدایان ده ما آن‌ زمان رو شد
که‌ ما با دست بیرحم زمان،سنگ محک خوردیم

اساس ظلم ، هرگز در جهان مانا نمی‌ ماند
دریغا دیگر از شالوده، ما صدها تَرَک خوردیم

ولی دنیا تلافی می‌ کند، تاوان ظلمش را
به آن چوبی که ما امروز از چرخ فلک خوردیم


حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


جدیدترین عکس های 00:00 عاشقی با متن های رمانتیک