من صدای کاوه ی آهنگرم
خشم چکش بر فلز آتش دلم
من قیام خون علیه ظالمم
من نگاه رعیت درمانده ام
من مشت های گره بر آسمان
من خروش جان شوکران
من عصیانم بر ستم
لحظه بیداری تو از عدم
بنگر اینک آمدم با خشم و خون
نیزه های حق به دستان جنون
بنگر اینک لحظه دیدار ماست
حق پابرجا و تو غرق سکوت
مرگ بادا بر تو ای ضحاک خصم
خشم کاوه بین آتش زد ستم
صلح داریم از این پس ای ضحاک
با صدای خنده و حق بر جهان
(این بداهه در زمستان 1380 گفته شده و بدون ادیت امروز برایتان قراردادم و در سال 1392 دکلمه شده است)
خشم چکش بر فلز آتش دلم
من قیام خون علیه ظالمم
من نگاه رعیت درمانده ام
من مشت های گره بر آسمان
من خروش جان شوکران
من عصیانم بر ستم
لحظه بیداری تو از عدم
بنگر اینک آمدم با خشم و خون
نیزه های حق به دستان جنون
بنگر اینک لحظه دیدار ماست
حق پابرجا و تو غرق سکوت
مرگ بادا بر تو ای ضحاک خصم
خشم کاوه بین آتش زد ستم
صلح داریم از این پس ای ضحاک
با صدای خنده و حق بر جهان
(این بداهه در زمستان 1380 گفته شده و بدون ادیت امروز برایتان قراردادم و در سال 1392 دکلمه شده است)