دلبران، دل می برند اما تو جانم برده ای
ناز را افزوده با نازت توانم برده ای
می زنی چشمک مکرر دلبر شیرین من
با تکان پلک خود تا بی کرانم برده ای
رمز و راز عشق را با غمزه های ناز خود
سوزش دردی نهان تا استخوانم برده ای
من که میخواهم بگویم راز خود را پس چرا
دست های مهر بان را بر لبانم برده ای ؟
ساکتم کن تو مرا با بوسه های بی هوا
شعر را با بوسه از روی زبانم برده ای
تو همانند تمام دلبران هستی ولی
دلبران دل می برند اما تو جانم برده ای