من به تو معتاد شدم
بانک ورزش- رسول بهروش «تاریکترین ساعت شب، درست ساعت قبل از طلوع خورشید است»؛ این شاید بیش از هر چیز دیگری یک جمله خفن اینستاگرامی برای لایک گرفتن از دلبرکان باشد، اما در مورد پرسپولیس برانکو،...
بانک ورزش- رسول بهروش
«تاریکترین ساعت شب، درست ساعت قبل از طلوع خورشید است»؛ این شاید بیش از هر چیز دیگری یک جمله خفن اینستاگرامی برای لایک گرفتن از دلبرکان باشد، اما در مورد پرسپولیس برانکو، دقیقا خود خود حقیقت است. فروردین 94 که مرد صورت یخی سکان کشتی طوفانزده پرسپولیس را به دست گرفت، تقریبا هیچ نشانی از غرور و شخصیت تاریخی این تیم باقی نمانده بود. او اما راه درازی را پیمود تا به چنین روز بزرگی برسد؛ روزی که از دوست و دشمن دست مریزاد بشنود و گزارشگری که یک روز فریاد «خداحافظ برانکو» علیهاش سر داد، اینطور قربان صدقهاش برود. انگار به اندازه یک کهکشان فاصله بود بین سجده شکر محمد نوری به خاطر بقای پرسپولیس در لیگ برتر با سجده شکر حمیدرضا گرشاسبی به پاس صعود تاریخی قرمزها به فینال لیگ قهرمانان آسیا؛ آنچه میرود تا تنها جای خالی ویترین محبوبترین تیم آسیا را پر کند و به یک حسرت چندده ساله و چندده میلیون نفری پایان بدهد. این هر دو سجده شکر، درست وسط زمین چمن آزادی اتفاق افتاد؛ زمینی که شاهد خاموش چهار سال تلاش، عذاب، جانسختی و پوستکلفتی برانکو بود. به پشتوانه همه اینهاست که او حالا تیمی را که شاید حتی یک ستاره بزرگ هم ندارد، به چشم و چراغ این مملکت تبدیل کرده است. با او مسیرها کوتاهتر و خندیدن آسانتر شد.
هر تیمی دورهای دارد و دورهاش بالاخره یک روز به پایان میرسد. این قاعده بیرحم فوتبال است که از بارسلونای پپ گواردیولا تا نسل طلایی شموشک نوشهر را در بر میگیرد. با این همه، سالها بعد وقتی دوران پرسپولیس برانکو تمام شود، دل این مردم برای خیلی چیزها تتگ خواهد شد. برای آقای محترمی که شش ماه حقوق نگرفت و وقتی اولین اسکناسهای خارجی با هزار مکافات به دست باشگاه رسید، به مدیرعامل گفت: «بین بچهها تقسیم کنید، من بعدا میگیرم.» دلمان تنگ خواهد شد برای او که هرگز، هرگز، هرگز غر نزد، مشکلات خاص پرسپولیس و فقر امکانات فوتبال ایران را بر سرمان نکوبید و یک بار هم نگفت «من تیمتان را از سقوط نجات دادم، اینقدر طلبکار نباشید.» دلمان تنگ خواهد شد برای کتف لق کمال، گردن مریض شجاع، غر زدنهای شیرین جلال، متانت باورنکردنی حاج محمد، صورت رنگپریده علیپور، نعرههای شادی احمد نوراللهی و اشکهای دراماتیک بشار رسن که انگار باید فرو میریخت تا این شب سینمایی را تکمیل کند. شاید یکی از دستاوردهای بزرگ این تیم، آن بود که مردم ایران فهمیدند همه عراقیها کرار جاسم نیستند و بشار رسن هم بین آنها پیدا میشود!
ما به این تیم معتاد شدیم و شاید بعدها، زمانی که کاش اصلا نزدیک نباشد، بدون این بچهها بدترین استخواندردهای دنیا را بگیریم. آنها ما را به معجزه عادت دادند و اصلا انگار لذت میبرند از اینکه روزی هزار بار جانمان را بگیرند و پس بدهند؛ درست مثل بندبازی که در آخرین ثانیه از سقوط میرهد و به زندگی برمیگردد. همه صعودهای پرسپولیس در مسیری که دارد به قهرمانی آسیا منتهی میشود، با بازگشتهای معجزهآسا همراه بوده؛ از گل دقیقه نودی جلال حسینی به الجزیره که سردوشی «سوپرمن» را برایش به همراه آورد تا آن سه گل تاریخی به الدوحیل و حالا هم گل طلایی سیامک نعمتی به السد. اتفاقا سیامک چه نماد خوبی از ایمان و سختکوشی این پرسپولیس است؛ پسری که برای نیمکت خریده شد، اما آنقدر ایستاد و جنگید که امروز افتخار رزرو بلیت برای اولین فینال آسیایی تاریخ باشگاه به نام او ثبت میشود. دراز باد این روزها و مستدام باد نسلی که از تبار غیرممکنهاست.
روزنامه گل